ℙ𝕒𝕣𝕥⁶⁰
ℙ𝕒𝕣𝕥⁶⁰
+چی؟ چراا
خونم ب جوش اومده بود ولی ب روم نمیاوردم!
به روش برگشتم و بش خیره شدم!
÷میخوای بدونی؟
+آره
÷اون سقط شد!همین..
+میدونم! چرا سقط شد؟(داد)
نفس عمیقی کشیدم
÷خب منو فلیکس مشکل داشتیم!
+بچه گول میزنی؟ شماتوی ازمایشتون چیزی نبود.
÷خوب..
+طفره نرو!
÷چیو میخوای بدونی ات...ها؟(داد)
+هق
÷اینکه تو و ته بچمو کشتین؟ اینکه باعث شدین دیگ نتونم باردار شم؟ اینکه فلیکس ترکم کرد!(عربده)
+هقق...چی...چیشد؟!...هق..ف..فلیکس،
هیونجین سر رسید!
☆چخبره؟
با دیدن اوضاع آشفته ات ب سمتش رفت و بغلش کرد.
☆ات خوبی؟....نونا اینطوری ازش مراقبت میکنی؟ "حواست هس اون توی چ وضعیتیه؟(عربده)"
ب خودم اومدم!راست میگفت! سریع رفتم و بغلش کردم!
÷ات...ات نگام کن! ببین اصلا نفهمیدم چی گفتم!
☆دیگه دیره برو آب قند بیار!
رفتم سراغ یخچال و آب ریختم! ولی خب دور و برو ک نگاه کردم قندو ندیدم!
پس یخچال و باز کردم و از شربتی ک توش بود توی لیوان ریختم و بردم!
÷بیا
☆خوبه....ات بخور!
کم کم و اما ب زور اونو خورد و بعدم خوابید!
.
÷میدونم کارم اشتباه بود!
☆مهم نیست،توام جوش میاری دیگ!
÷ولی خیلی بد گفتم! اون هنوز با غم جدایی بچش کنار نیومده اونوقت من...
مقداری از شربت باقی مونده ته لیوان ات رو برداشتم و خوردم.
÷توف.... چقد تلخه
☆ها؟ بده ببینم
☆یا خدا....این ک مشروبع! آخه نفهمیدی؟
÷من چ میدونستم؟
☆پس بگو چرا انقدر لج میکرد نمیخواس بخوره!
÷ولی خوبه ها! الان از فضاش در میاد!
☆شاید! شایدم بره رو فاز دپرس! فعلا بیا بریم!
#فیک
#سناریو
#رمان
___________________
https://wisgoon.com/roona_bts
نویسنده دومه فیک
+چی؟ چراا
خونم ب جوش اومده بود ولی ب روم نمیاوردم!
به روش برگشتم و بش خیره شدم!
÷میخوای بدونی؟
+آره
÷اون سقط شد!همین..
+میدونم! چرا سقط شد؟(داد)
نفس عمیقی کشیدم
÷خب منو فلیکس مشکل داشتیم!
+بچه گول میزنی؟ شماتوی ازمایشتون چیزی نبود.
÷خوب..
+طفره نرو!
÷چیو میخوای بدونی ات...ها؟(داد)
+هق
÷اینکه تو و ته بچمو کشتین؟ اینکه باعث شدین دیگ نتونم باردار شم؟ اینکه فلیکس ترکم کرد!(عربده)
+هقق...چی...چیشد؟!...هق..ف..فلیکس،
هیونجین سر رسید!
☆چخبره؟
با دیدن اوضاع آشفته ات ب سمتش رفت و بغلش کرد.
☆ات خوبی؟....نونا اینطوری ازش مراقبت میکنی؟ "حواست هس اون توی چ وضعیتیه؟(عربده)"
ب خودم اومدم!راست میگفت! سریع رفتم و بغلش کردم!
÷ات...ات نگام کن! ببین اصلا نفهمیدم چی گفتم!
☆دیگه دیره برو آب قند بیار!
رفتم سراغ یخچال و آب ریختم! ولی خب دور و برو ک نگاه کردم قندو ندیدم!
پس یخچال و باز کردم و از شربتی ک توش بود توی لیوان ریختم و بردم!
÷بیا
☆خوبه....ات بخور!
کم کم و اما ب زور اونو خورد و بعدم خوابید!
.
÷میدونم کارم اشتباه بود!
☆مهم نیست،توام جوش میاری دیگ!
÷ولی خیلی بد گفتم! اون هنوز با غم جدایی بچش کنار نیومده اونوقت من...
مقداری از شربت باقی مونده ته لیوان ات رو برداشتم و خوردم.
÷توف.... چقد تلخه
☆ها؟ بده ببینم
☆یا خدا....این ک مشروبع! آخه نفهمیدی؟
÷من چ میدونستم؟
☆پس بگو چرا انقدر لج میکرد نمیخواس بخوره!
÷ولی خوبه ها! الان از فضاش در میاد!
☆شاید! شایدم بره رو فاز دپرس! فعلا بیا بریم!
#فیک
#سناریو
#رمان
___________________
https://wisgoon.com/roona_bts
نویسنده دومه فیک
۱۳.۰k
۲۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.