۱/۲
۱/۲
کوک: مگه نگفتم پرونده ها رو درست
بزار سرجاش...انقدر بی عرضه ای؟
ا.ت: ولی من فقط...
کوک: تو فقط چی؟ مگه منشی بودن
بچه بازیه؟ پاتونو بزاری رو پاتو و
به دیوار خیره بشی؟
ا.ت: فقط حواسم پرت شد شماره
رو اشتباهی ثبت کردم همین
کوک: همون غلطی که کردی باعث
شد سفارش رو اشتباهی بفرستیم
اصلا میفهمی ضرر یعنی چی؟
ا.ت: نه فقط تو میفهمی یعنی چی
فکر کردی چون مدیری میتونی
سرم....حرفم با سیلی که به صورتم
زد نصفه موند
_ آره میتونم دستمم روت بلند میکنم
حالا گمشو بیرون از امروز اخراجی
ا.ت: حرفاش بدجور آتیشم زد با گریه
از دفترش اومدم بیرون...تمام وسایلمو
جمع کردم و از اون شرکت زدم بیرون
جئون عوضی قرار شد رابطمون با
بی محلی بهم دیگه فاش نشه ولی
قرار نبود دست روم بلند کنی
کوک: دست خودم نبود اگه دعواش
نمیکردم بقیه ازم حساب نمیبردن
ولی زیاده روی کردم امروز از دلش
در میارم...بعد از تموم شدن کارای
شرکت رفتم خونه...کتمو درآوردم و
انداختم رو کاناپه...میخواستم برم
اتاقم لباسمو عوض کنم ولی قفل بود
_ ا.ت اونجایی؟ .. در رو باز کن ..
میدونم اشتباه کردم اعصابم خورد
بود ی غلطی کردم
ا.ت: بزار تو خودم باشم
کوک: صدای هق هقاش کل اتاق رو
برداشته بود هق هقاش عصبانی ترم
میکرد..با توام این در لعنتی رو باز کن
وقتی دیدم گوش نمیده با لگد زدم
قفل در شکست...رفتم داخل...از ترس
زانوهاشو بغل کرده بود ..رفتم سمتش
رو تخت نشستم که بیشتر تو خودش
جمع شد
ا.ت: تو که میترسی را*بطمون فاش
بشه بیا جدا بشیم...
اصلا چرا منو زدی؟
کوک: غلط کردم خب...فقط گریه نکن
دستشو گرفتم و گذاشتم رو صورتم...
تلافی کن هرچقدر دوست داری بهم
سیلی بزن
کوک: مگه نگفتم پرونده ها رو درست
بزار سرجاش...انقدر بی عرضه ای؟
ا.ت: ولی من فقط...
کوک: تو فقط چی؟ مگه منشی بودن
بچه بازیه؟ پاتونو بزاری رو پاتو و
به دیوار خیره بشی؟
ا.ت: فقط حواسم پرت شد شماره
رو اشتباهی ثبت کردم همین
کوک: همون غلطی که کردی باعث
شد سفارش رو اشتباهی بفرستیم
اصلا میفهمی ضرر یعنی چی؟
ا.ت: نه فقط تو میفهمی یعنی چی
فکر کردی چون مدیری میتونی
سرم....حرفم با سیلی که به صورتم
زد نصفه موند
_ آره میتونم دستمم روت بلند میکنم
حالا گمشو بیرون از امروز اخراجی
ا.ت: حرفاش بدجور آتیشم زد با گریه
از دفترش اومدم بیرون...تمام وسایلمو
جمع کردم و از اون شرکت زدم بیرون
جئون عوضی قرار شد رابطمون با
بی محلی بهم دیگه فاش نشه ولی
قرار نبود دست روم بلند کنی
کوک: دست خودم نبود اگه دعواش
نمیکردم بقیه ازم حساب نمیبردن
ولی زیاده روی کردم امروز از دلش
در میارم...بعد از تموم شدن کارای
شرکت رفتم خونه...کتمو درآوردم و
انداختم رو کاناپه...میخواستم برم
اتاقم لباسمو عوض کنم ولی قفل بود
_ ا.ت اونجایی؟ .. در رو باز کن ..
میدونم اشتباه کردم اعصابم خورد
بود ی غلطی کردم
ا.ت: بزار تو خودم باشم
کوک: صدای هق هقاش کل اتاق رو
برداشته بود هق هقاش عصبانی ترم
میکرد..با توام این در لعنتی رو باز کن
وقتی دیدم گوش نمیده با لگد زدم
قفل در شکست...رفتم داخل...از ترس
زانوهاشو بغل کرده بود ..رفتم سمتش
رو تخت نشستم که بیشتر تو خودش
جمع شد
ا.ت: تو که میترسی را*بطمون فاش
بشه بیا جدا بشیم...
اصلا چرا منو زدی؟
کوک: غلط کردم خب...فقط گریه نکن
دستشو گرفتم و گذاشتم رو صورتم...
تلافی کن هرچقدر دوست داری بهم
سیلی بزن
۴۲.۹k
۱۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.