📗 ادامه کتابِ
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
#قسمت_هشتادُهفت
شب تولدم، میروم سراغ حساب و کتاب! از مال دنیا چیزی ندارم که به آن فکر کنم. مینشینم پای دفتر و دستکم؛ وصیتنامهام را که روز اعزام نوشته بودم، میگذارم پیش رویم؛ دوباره میخوانمش... این حرفها را با دلم نوشتهام...
«آخر من کجا و شهدا کجا؟ خجالت میکشم که بخواهم مثل شهدا وصیت کنم؛ من ریزهخوارِ سفره آنان هم نیستم. شهید، شهادت را به چنگ میآورد؛ راه درازی را طی میکند تا به آن مقام میرسد؛ اما من چه؟! سیاهی گناه چهرهام را پوشانده و تنم را لَخت و کسل کرده. حرکت جوهره اصلی انسان است، و گناه زنجیر. من سکون را دوست ندارم. عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است.
سکونم مرا بیچاره کرده؛ در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی، دست و پایم را اسیر خود کرده. انسان کر میشود، کور میشود، نفهم میشود، گنگ میشود و باز هم زندگی میکند. بعد از مدتی مست میشود و عادت میکند به مستی، و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم. درد را انسان بیهوش نمیکِشد؛ انسان خواب نمیفهمد. درد را انسان با هوش و بیدار میفهمد.
راستی...! دردهایم کو؟
چرا من بیخیال شدهام؟ نکند بیهوشم؟ نکند خوابم؟ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم. قلب چند نفرمان به درد آمد؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟ خدایا! تو هوشیارمان کن! تو مرا بیدار کن. صدای العطش میشنوم؛ صدای حرم میآید؛ گوش عالم کر است... خیام میسوزد اما دلمان آتش نمیگیرد...
مرضی بالاتر از این؟! چرا درمانی برایش جستجو نمیکنیم؟ روحمان از بین رفته، سرگرم بازیچه دنیاییم. الذین هم فی خوض یلعبون ما هستیم. مردهام، تو دوباره مرا حیات ببخش. خوابم، تو بیدارم کن. خدایا! به حرمت پای خسته رقیه(سلامالله علیها)، به حرمت نگاه خستهی زینب(سلامالله علیها)، به حرمت چشمان نگران حضرت ولیعصر(عجلالله) به ما حرکت بده...»
....
#وصیتنامه
۸۷
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو
🌷─┅─🍃🌸🍃─┅─
💠 @shahiddaneshgar
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
#قسمت_هشتادُهفت
شب تولدم، میروم سراغ حساب و کتاب! از مال دنیا چیزی ندارم که به آن فکر کنم. مینشینم پای دفتر و دستکم؛ وصیتنامهام را که روز اعزام نوشته بودم، میگذارم پیش رویم؛ دوباره میخوانمش... این حرفها را با دلم نوشتهام...
«آخر من کجا و شهدا کجا؟ خجالت میکشم که بخواهم مثل شهدا وصیت کنم؛ من ریزهخوارِ سفره آنان هم نیستم. شهید، شهادت را به چنگ میآورد؛ راه درازی را طی میکند تا به آن مقام میرسد؛ اما من چه؟! سیاهی گناه چهرهام را پوشانده و تنم را لَخت و کسل کرده. حرکت جوهره اصلی انسان است، و گناه زنجیر. من سکون را دوست ندارم. عادت به سکون بلای بزرگ پیروان حق است.
سکونم مرا بیچاره کرده؛ در این حرکت عالم به سمت معبود حقیقی، دست و پایم را اسیر خود کرده. انسان کر میشود، کور میشود، نفهم میشود، گنگ میشود و باز هم زندگی میکند. بعد از مدتی مست میشود و عادت میکند به مستی، و وای به حالمان اگر در مستی خوش بگذرانیم و درد نداشته باشیم. درد را انسان بیهوش نمیکِشد؛ انسان خواب نمیفهمد. درد را انسان با هوش و بیدار میفهمد.
راستی...! دردهایم کو؟
چرا من بیخیال شدهام؟ نکند بیهوشم؟ نکند خوابم؟ مثل آب خوردن چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم. قلب چند نفرمان به درد آمد؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟ خدایا! تو هوشیارمان کن! تو مرا بیدار کن. صدای العطش میشنوم؛ صدای حرم میآید؛ گوش عالم کر است... خیام میسوزد اما دلمان آتش نمیگیرد...
مرضی بالاتر از این؟! چرا درمانی برایش جستجو نمیکنیم؟ روحمان از بین رفته، سرگرم بازیچه دنیاییم. الذین هم فی خوض یلعبون ما هستیم. مردهام، تو دوباره مرا حیات ببخش. خوابم، تو بیدارم کن. خدایا! به حرمت پای خسته رقیه(سلامالله علیها)، به حرمت نگاه خستهی زینب(سلامالله علیها)، به حرمت چشمان نگران حضرت ولیعصر(عجلالله) به ما حرکت بده...»
....
#وصیتنامه
۸۷
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو
🌷─┅─🍃🌸🍃─┅─
💠 @shahiddaneshgar
۶.۶k
۰۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.