رمان جونکوک ( عمارت ارباب )
part14
× همین که خواستم ادامه حرفم رو بگم با صدای مردی برگشتم باز جک بود مردکه چندش
جک: از خودتون پذیرایی کردید
_ از کی تا به حال انقدر به مهمونات رسیدگی میکنی
جک: اوووو جئون( خنده) این بانو رو ببین حیف این بانو واقعا برای تو .....اگه بدونه چه آدمی هستی پیشت یک لحظه هم نمیمونه
× نمی دونستم جک چی میگی راستش گیج شده بودم مگه کوک جز آدم کشی و مافیا بودن کار دیگه ای هم میکنه ....
× با خود حرف میزدم که صدای اهنگ بلند شد نگاهی به اطرافم کردم که همه داشتن میرقصیدند با دوست پسراشون همینجوری نگاشون میکردم که جک بلند شد و دستشو به سمتم دراز کرد
جک: مایلی بانو
× من....
_ گمشو اونور ( دست جک رو پس میزنه و دست ات رو میگیره )
× چیکار میکن....
_ سکوت ( کمر ات رو میگیره و شروع میکنه به رقصیدن )
_ تو فقدر حق داری با من برقصی
× تو چیکاره من......
_ خفه شو ( یکمی داد)
× دیگه حرفی نزدم .... بلخره بعد از یک ربع رقصمون تموم شد رفتیم سر جاهامون نشستیم که احساس کردم رژم پاک شده
× میشه برم دستشویی
_ زود بیا
× اهوم
× به سمت دشویی رفتم کسی داخلش نبود رژلبم رو از کیفم بیرون آوردم و شروع کردم به درست کردنش که دختری وارد دشوییی شد راستش حس خوبی بهش نداشتم که به سمتم اومد اولش ترسیدم که....
لهی: سلام لهی هستم خوشبختم
× آها سلام ات هستم
لهی: پشت گردنت چیه
× چیی
لهی: واسا درست کنم
ادمین: به سمتم اومد و متوجه چیزی که از تو کیفش در آورده بود شدم تا خواستم کاری کنم سیاهی..........
ادامه دارد 🌃
حمایت یادتون نره تنکیو بای بای 🦋🎖
× همین که خواستم ادامه حرفم رو بگم با صدای مردی برگشتم باز جک بود مردکه چندش
جک: از خودتون پذیرایی کردید
_ از کی تا به حال انقدر به مهمونات رسیدگی میکنی
جک: اوووو جئون( خنده) این بانو رو ببین حیف این بانو واقعا برای تو .....اگه بدونه چه آدمی هستی پیشت یک لحظه هم نمیمونه
× نمی دونستم جک چی میگی راستش گیج شده بودم مگه کوک جز آدم کشی و مافیا بودن کار دیگه ای هم میکنه ....
× با خود حرف میزدم که صدای اهنگ بلند شد نگاهی به اطرافم کردم که همه داشتن میرقصیدند با دوست پسراشون همینجوری نگاشون میکردم که جک بلند شد و دستشو به سمتم دراز کرد
جک: مایلی بانو
× من....
_ گمشو اونور ( دست جک رو پس میزنه و دست ات رو میگیره )
× چیکار میکن....
_ سکوت ( کمر ات رو میگیره و شروع میکنه به رقصیدن )
_ تو فقدر حق داری با من برقصی
× تو چیکاره من......
_ خفه شو ( یکمی داد)
× دیگه حرفی نزدم .... بلخره بعد از یک ربع رقصمون تموم شد رفتیم سر جاهامون نشستیم که احساس کردم رژم پاک شده
× میشه برم دستشویی
_ زود بیا
× اهوم
× به سمت دشویی رفتم کسی داخلش نبود رژلبم رو از کیفم بیرون آوردم و شروع کردم به درست کردنش که دختری وارد دشوییی شد راستش حس خوبی بهش نداشتم که به سمتم اومد اولش ترسیدم که....
لهی: سلام لهی هستم خوشبختم
× آها سلام ات هستم
لهی: پشت گردنت چیه
× چیی
لهی: واسا درست کنم
ادمین: به سمتم اومد و متوجه چیزی که از تو کیفش در آورده بود شدم تا خواستم کاری کنم سیاهی..........
ادامه دارد 🌃
حمایت یادتون نره تنکیو بای بای 🦋🎖
- ۲۷.۴k
- ۰۱ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط