رمان جونکوک ( عمارت ارباب )
part 1۳
تو راه سکوت سنگینی بود نه اون حرفی میزد نه من اصلا حس خوبی نداشتم
ویو بعد از رسیدن :
_ برو پایین
× از ماشین رفتم پایین که دستی دور کمرم حس کردم برگشتم که با صورت کوک مواجه شدم
× دستتو بردار
_ ساکت
× بردار
_ برای نقشست.....
جک: او ببین که اینجاست یار قدیمی
_ یار قدیمی( پوزخند )
جک: این بانو جذاب رو معرفی نمیکنی؟
_ دوست دخترم ات
× سلام
جک : سلام بانو
جک: سلیقت خوبه ها
_ نمیخوای دعوتمون کنی داخل
جک: او حتما از این طرف
_ ( دستشو ميندازه دور کمر ات ) سیس
×......
جک : بفرماید شما از خودتون پذیرایی کنید الان میام ( رفت )
× همه اداما اینجا مثل اینن ( اروم )
_اوهوم
× .......
جیو: او سلام کوک باورم نمیشه .. چقدر عوض شدی
× داشتم نگاه به اطرافم میکرد که دختری نزدیک کوک شد و شروع کرد با کوک به حرف زدن نمی دونستم چیکاره کوک میشه ولی آروم داشتم به حرفاشون گوش میدادم
جیو: ایشون کی باشه ( اشاره به ات)
_ دوست دخترم
جیو: ( دوست دخترت هههه) حیف که رابطتون زیاد نخواهد بود
_ جیو تمومش کن
جیو : کوک تو مال منی بفهمم
× داشتم با تعجب به هردوتاشون نگاه میکردم دختره هرزه بدبخت چی میگفت به من چه اصلااا
_ جیو برو به کارت برس
جیو: (رو پای کوک میشینه )
_ برو پایین
جیو : ددی چرا اینطوری میکنی هاااا
× دختره عجب پرویه( تو دلش )
_ گفتم گمشو پایین
جیو: ( خودشو رو کوک تکون میده ) اههه نظرت
_ گمشو روانی
× دختره خیلی داشت زیاده روی میکرد دیگه طاقتم تاق شد از موهاش گرفتم و پرتش کردم پایین
× دختره اشغال هرزه گمشو
جیو: تو....
_ گمشو
جیو: ( از اونجا میره)
_ چرا کمکم کرد....
× همینجوری من فقدرخواستم ....
ادامه دارد🌃
حمایت یادتون نره تنکیو بای بای 🦋🎖
تو راه سکوت سنگینی بود نه اون حرفی میزد نه من اصلا حس خوبی نداشتم
ویو بعد از رسیدن :
_ برو پایین
× از ماشین رفتم پایین که دستی دور کمرم حس کردم برگشتم که با صورت کوک مواجه شدم
× دستتو بردار
_ ساکت
× بردار
_ برای نقشست.....
جک: او ببین که اینجاست یار قدیمی
_ یار قدیمی( پوزخند )
جک: این بانو جذاب رو معرفی نمیکنی؟
_ دوست دخترم ات
× سلام
جک : سلام بانو
جک: سلیقت خوبه ها
_ نمیخوای دعوتمون کنی داخل
جک: او حتما از این طرف
_ ( دستشو ميندازه دور کمر ات ) سیس
×......
جک : بفرماید شما از خودتون پذیرایی کنید الان میام ( رفت )
× همه اداما اینجا مثل اینن ( اروم )
_اوهوم
× .......
جیو: او سلام کوک باورم نمیشه .. چقدر عوض شدی
× داشتم نگاه به اطرافم میکرد که دختری نزدیک کوک شد و شروع کرد با کوک به حرف زدن نمی دونستم چیکاره کوک میشه ولی آروم داشتم به حرفاشون گوش میدادم
جیو: ایشون کی باشه ( اشاره به ات)
_ دوست دخترم
جیو: ( دوست دخترت هههه) حیف که رابطتون زیاد نخواهد بود
_ جیو تمومش کن
جیو : کوک تو مال منی بفهمم
× داشتم با تعجب به هردوتاشون نگاه میکردم دختره هرزه بدبخت چی میگفت به من چه اصلااا
_ جیو برو به کارت برس
جیو: (رو پای کوک میشینه )
_ برو پایین
جیو : ددی چرا اینطوری میکنی هاااا
× دختره عجب پرویه( تو دلش )
_ گفتم گمشو پایین
جیو: ( خودشو رو کوک تکون میده ) اههه نظرت
_ گمشو روانی
× دختره خیلی داشت زیاده روی میکرد دیگه طاقتم تاق شد از موهاش گرفتم و پرتش کردم پایین
× دختره اشغال هرزه گمشو
جیو: تو....
_ گمشو
جیو: ( از اونجا میره)
_ چرا کمکم کرد....
× همینجوری من فقدرخواستم ....
ادامه دارد🌃
حمایت یادتون نره تنکیو بای بای 🦋🎖
- ۳۳.۶k
- ۳۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط