شیر هرگز سر نمیکوبد به دیوار حصار

شیر هرگز سر نمیکوبد به دیوار حصار
من همان دیوانه ی دیروزم اما بردبار

میتوانستم فراموشت کنم اما نشد
زندگی یعنی همین، جبری به نام اختیار!

مثل تو آیینه ای من را نشان من نداد
بعد تو من ماندم و دیوارهای بیشمار

خوب یا بد با جنون آنی ام سر میکنم
لحظه ای در قید و بندم ، لحظه ای بی بند و بار

من سر ناسازگاری دارم و چشمان تو
جذبه ای دارد که سر را میکشاند پای دار

فرق دارد معنی تنهایی و تنها شدن
کوه بی فاتح کجا و دشتهای بی سوار

جای پایت را اگرچه برفها پوشانده اند
جای زخمت ماند، شد آتشفشانی بیقرار!
دیدگاه ها (۳)

اگه عاشق باباتی بخون به نام پدرامروز برای تو نوشتم بابا واسه...

روزگارغریبیست وما غربتنشینان این روزگار...میدویم و میرویم تا...

ما شقایقهای باران خورده ایمسیلی ناحق فراوان خورده ایمساقه ی ...

دلم درآن سوی زندگی در میان کوه های سربه فلک کشیده عاشقی جا م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط