روی لبهایت مگر باغ انار آورده ای

روی لبهایت مگر باغ انار آورده ای
یا برایم طعمه و دام شکار آورده ای

ابروانت چون کمانداری سوار رخش تیز
روی ابروهای خود چابک سوار آورده ای

چشم زیبایت مرا تا ماه تابان می برد
در میان چشم خود صدها نگار آورده ای

در بغل محکم بگیر و بوسه بر لبها بزن
به به امشب در بغل بوی بهار آورده ای


دامنت کوتاه و موهایت پریشان خواهشا
لای موهایت هزاران گل به بار آورده ای

پیچش گیسوی خود را روی اندامم بریز
میکشی امشب مرا گویا که دار آورده ای

دکمه ای امشب نباید بینمان مانع شود
دکمه ها را پاره کن شاید که"نار"آورده ای

حلقه آغوش خود را تنگ و محکم تر بکن
شک ندارم بر تنم امشب حصار آورده ای
دیدگاه ها (۲)

ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺷﺒﯿﻪ ﻟﯿﻮﺍﻧﻨﺪ!ﻇﺮﻓﯿﺘﻬﺎﯾﯽ ﻣﺸﺨﺺ ﺩﺍﺭﻧﺪ...ﺑﻌﻀﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺳﺘ...

هنگامی که در موقعیتی هستی ،که می توانی به کسی کمک کنی،خوشحال...

باچتر قرمزت که به خیابان که آمدیحتماً بگو به ابر به باران که...

حرف هایـے ،،کہ ،،بہ مڹ زدے ،،خیلے ،،بہ دلــــ ـم نشست ،، ام...

part17🦋&ناراحت؟-اره &چطوری یعنی- عین افسرده هایی مثل قبل نه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط