دست ها را می گشایم

دست ها را می گشایم
آسمان را چون قدح در دست می گیرم
و آن زلال ناب را سر می کشم
سر می کشم تا قطره آخر
می شود از روشنی سیراب
نور ، اینک نور در رگ های من جاری ست
آه اگر فریادم از این خانه تا کوی و گذر می رفت
بانگ بر می داشتم
ای خفتگان ، هنگام بیداری ست...

#فریدون_مشیری
دیدگاه ها (۰)

صبح همان سلامی ستکه تو بر شمعدانی ها میکنی،یا باغچه ای را در...

تو باید باشیتا "صبح" بخیر شود آفتاب در آسمان همه هست و روشنا...

اما امروز در محاصره پنجره های پاییز می خواهم تو را به نام بخ...

من بی تودر غریب ترین شهر عالممبی من تودر کجای جهانی که نیستی...

🍃💚 دست ها را می‌گشایمآسمان را چون قدح در دست می‌گیرمو آن زلا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط