اما امروز

اما امروز
در محاصره پنجره های پاییز
می خواهم تو را به نام بخوانم
آتش کوچکی روشن کنم ،
چیزی بپوشم و تو را
ای پیراهن بافته از گل پرتقال
و شکوفه های شب بو ،
صدا کنم....


#نزار_قبانی
دیدگاه ها (۰)

دست ها را می گشایمآسمان را چون قدح در دست می گیرمو آن زلال ن...

صبح همان سلامی ستکه تو بر شمعدانی ها میکنی،یا باغچه ای را در...

من بی تودر غریب ترین شهر عالممبی من تودر کجای جهانی که نیستی...

اما شبسخت میگذرد!کاش خورشید شب‌ها طلوع میکرد ...

بقول نادر ابراهیمی:تورامی خواهمبرای پنجاه سالگیشصت سالگیهفتا...

امشباز دنیا یک پنجره ی نیمه بازرو به مهتاب میخواهم!که دست عط...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط