در اغوش شیطان
#در_اغوش_شیطان
پارت 11
سیانا
روی سر لیلین من اسلحه بود؟ روی سر خواهر من
خدای من خدای من
سریع گوشیمو برداشتم زنگ زدم به پلیس گفتم که اینجا صدای شلیک میاد و اینا و ادرس رو دادم و اونا گفتن سریع میان اینجا دیگه برای تردید جایی نبود یه گلدون روی میز بود اون رو برداشتم و سعی کردم از پنجره پرتش کنم پایین که حواس اون یارو پرت بشه
گلدون رو پرت کردم پایین و صدای خیلی بدی ایجاد شد
تهیونگ
داشتم با لذت به شکارم که داشت از ترس میلرزید نگاه میکردم که صدای شکستن چیزی اومد
دیدم یه گلدون پرت شده پایین از یکی از اتاقای طبقه دوم بار اوف این کوک هم که نمیتونه یه کار انجام بده بلند داد زدم کوک
دختره هنوز داشت میلرزید
کوک با عجله اومد
بهش گفتم بره اون بالا رو چک کنه کوک داشت میرفت صدای اجیر ماشین پلیس اومد همین رو کم داشتم که عالی شد کوک بهم زل زد با سر بهش اشاره کردم که بچه هارو صدا کنه همه اومدن کوک رفت سمت ماشین و روشنش کرد
جین و شوگا هم سوار ماشین شدن فقط موندم یه نگاه به اون دختر کردم
_ هی تو اسمت چیه
+ لی.. لیلی.. لیلین
_ هوم یه اسم مثل اسم ادمیزاد هم که نداری به هرحال دوباره میبینمت لیلین جان
لیلین
اونا در رفتن و من از ترس بخش زمین شدم
پلیس ها رسیدن اینجا کل افراد توی بار مرده بودن
قشنگ ضربان قلبم رو حس میکردم از حرف اخرش خیلی ترسیده بودم
سیانا رو دیدم که داشت با یه مامور میومد تا منو دید سریع با گریه اومد پیشم و بغلم کرد
بغلش خیلی ارامش داشت
+ سی.. سیا.. سیانا
* جان سیانا لیلین تروخدا منو ببخش اصلا نباید میومدیم بار ببخش منو همش تقصیر منه
+ هیچی تقصیر تو نیست باشه؟
° ام ببخشید ما با شما دو نفر کار داریم بذارین خودمو معرفی کنم سرگرد سونیا هستم و باید یه چیزایی رو به ما توضیح بدین مثلا اینجا چخبره
من که توان صحبت نداشتم همه چی رو سپردم به سیانا
مارو بردن اداره پلیس و سیانا همه چیز رو بهشون توضیح داد من هنوز توی فکر حرف اخره اون چشم عسلی بودم
سرگرد سیانا اومد پیشم و بهم یه عکس نشون داد و گفت همین بود؟
+ اره
باورم نمیشد عکسشو داشتن
بهم گفتن اون یه قاتله که همه به اسم شیطان میشناسنش و کل قاچاقچی ها و مافیا ها ازش میترسن و یه باند هم داره
( ن خدایی دلتون برام تنگ نشده بود؟ خب شرایط پارت بعد هیچی بیاین ی سلام خوبی بفرستین برین 😂 چقد من خوبم 😌 )
پارت 11
سیانا
روی سر لیلین من اسلحه بود؟ روی سر خواهر من
خدای من خدای من
سریع گوشیمو برداشتم زنگ زدم به پلیس گفتم که اینجا صدای شلیک میاد و اینا و ادرس رو دادم و اونا گفتن سریع میان اینجا دیگه برای تردید جایی نبود یه گلدون روی میز بود اون رو برداشتم و سعی کردم از پنجره پرتش کنم پایین که حواس اون یارو پرت بشه
گلدون رو پرت کردم پایین و صدای خیلی بدی ایجاد شد
تهیونگ
داشتم با لذت به شکارم که داشت از ترس میلرزید نگاه میکردم که صدای شکستن چیزی اومد
دیدم یه گلدون پرت شده پایین از یکی از اتاقای طبقه دوم بار اوف این کوک هم که نمیتونه یه کار انجام بده بلند داد زدم کوک
دختره هنوز داشت میلرزید
کوک با عجله اومد
بهش گفتم بره اون بالا رو چک کنه کوک داشت میرفت صدای اجیر ماشین پلیس اومد همین رو کم داشتم که عالی شد کوک بهم زل زد با سر بهش اشاره کردم که بچه هارو صدا کنه همه اومدن کوک رفت سمت ماشین و روشنش کرد
جین و شوگا هم سوار ماشین شدن فقط موندم یه نگاه به اون دختر کردم
_ هی تو اسمت چیه
+ لی.. لیلی.. لیلین
_ هوم یه اسم مثل اسم ادمیزاد هم که نداری به هرحال دوباره میبینمت لیلین جان
لیلین
اونا در رفتن و من از ترس بخش زمین شدم
پلیس ها رسیدن اینجا کل افراد توی بار مرده بودن
قشنگ ضربان قلبم رو حس میکردم از حرف اخرش خیلی ترسیده بودم
سیانا رو دیدم که داشت با یه مامور میومد تا منو دید سریع با گریه اومد پیشم و بغلم کرد
بغلش خیلی ارامش داشت
+ سی.. سیا.. سیانا
* جان سیانا لیلین تروخدا منو ببخش اصلا نباید میومدیم بار ببخش منو همش تقصیر منه
+ هیچی تقصیر تو نیست باشه؟
° ام ببخشید ما با شما دو نفر کار داریم بذارین خودمو معرفی کنم سرگرد سونیا هستم و باید یه چیزایی رو به ما توضیح بدین مثلا اینجا چخبره
من که توان صحبت نداشتم همه چی رو سپردم به سیانا
مارو بردن اداره پلیس و سیانا همه چیز رو بهشون توضیح داد من هنوز توی فکر حرف اخره اون چشم عسلی بودم
سرگرد سیانا اومد پیشم و بهم یه عکس نشون داد و گفت همین بود؟
+ اره
باورم نمیشد عکسشو داشتن
بهم گفتن اون یه قاتله که همه به اسم شیطان میشناسنش و کل قاچاقچی ها و مافیا ها ازش میترسن و یه باند هم داره
( ن خدایی دلتون برام تنگ نشده بود؟ خب شرایط پارت بعد هیچی بیاین ی سلام خوبی بفرستین برین 😂 چقد من خوبم 😌 )
۳.۰k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.