چند گویی قصهی ایوب و صبر او

چند گویی قصه‌ی ایوب و صبر او
بس است

بیش از این ما صبر نتوانیم
آن ایوب بود

#وحشی_بافقی
دیدگاه ها (۲)

نگاهش می‌کنم شاید به سمتم سر بگرداند سرِ او برنمی‌گردد مگر ت...

مظلوم دست بسته مغلوب را بگویتا چشم بر قضا کند و صبر بر جفا#س...

چون کبوتر دست برمی داشتند از رسم کوچفکر می کردند اگر روزی پر...

من از تو نگسلم پیوند و الفتاگرچه رشته‌ی جانم گسستی#ملاهادی_س...

حدِّ اشکی که به چشمم ز فراقت آمدکمتر از گریه ی طولانیِ یعقوب...

🌱🍒لغزیده بر شکوفه ی لب های خامشــم         بس قصه ها ز پیچ و...

در هیاهوی زندگی دریافتمچه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط