رمان دنیای من
رمان دنیای من
پارت ۳۲
دیانا، باشه
ارسلان، شروع کردیم به بازی
دیانا، آقا خرسه منو نخور من که خوردنی نیستم
ارسلان، چرا هستی از نظرم خیلی هم خوش مزه ای
دیانا، بیا باهم دوست خوب شیم
ارسلان، من الان گرسنم دوست دارم بخورم ههههه( مثلا میترسونه)
دیانا، نکن آقا خرسه مت چیزی ندارم بیا باهم دوست شیم من بهت کلی خوراکی میدم
ارسلان، دوستت میشم ولی اول خوراکی
دیانا، بیا
ارسلان، خوراکی واقعی دیاناااا
دیانا، از کجام بیارم ارسلاننننن
ارسلان، یا خوراکی واقعی یا بازی بسه
دیانا، باشه س.گ خور رفتم یه شکلات اوردم دادم بهش ادامه بازی
ارسلان، شکلات و خوردم و بهش لبخند زدم
دیانا، بهم لبخند زد منم بهش لبخند زدم حالا باهم دوست بشیم
ارسلان، بشیم
دیانا، بعد کلی بازی خسته شدم
ارسلان، ای خدا خسته شدم
دیانا، آره خیلی
ارسلان، خدایا منو با یه بچه کوچولو انداختی
دیانا، بچه و کوچولو خودتی
ارسلان، اگر من بچم باید ازم مواظبت کنی
دیانا، هان
ارسلان، عین پرستار
دیانا، من اصلا بچه خوب
ارسلان، بچه کوچولو ناز نازی
دیانا، خوب بریم بخوابیم
ارسلان، بریم
دیانا،رفتم روی تخت خوابیدم شب بخیر
ارسلان، شی تو ام بخیر
...... فردا صبح ......
ارسلان، صبح که بیدار شد حالم یه جوری بود
ولی گفتم ولش رفتم لباس پوشیدم و رفتم سرکار
دیانا، پاشدم دیدم ساعت ۱۲ چقدر خوابیدم آخه دیشب تا دیر وقت با ارسلان داشتم بازی میکردم
پاشدم غذا درست کردم
ارسلان، ساعت ۳ بود دیگه حالم خیلی بد بود رفتم خونه سلام
دیانا، سلام خوبه
ارسلان، نه یه جوریم
دیانا،شاید گرسنه ای بیا غذا بخور
ارسلان، رفتم غذا خوردم از هروقت دیگه کم تر غذا خوردم
دیانا، ارسلان چرا انقدر کم خوردی
دوست نداری
ارسلان، نه سیر شدم دستت درد نکنه
۳ تا پارت به مناسبت ۱۰۰ تایی شدنمون♥️
۱۰۰ شدنمون مبارک 🤩
پارت بعدی میخواید ❓️🤔😘
پارت ۳۲
دیانا، باشه
ارسلان، شروع کردیم به بازی
دیانا، آقا خرسه منو نخور من که خوردنی نیستم
ارسلان، چرا هستی از نظرم خیلی هم خوش مزه ای
دیانا، بیا باهم دوست خوب شیم
ارسلان، من الان گرسنم دوست دارم بخورم ههههه( مثلا میترسونه)
دیانا، نکن آقا خرسه مت چیزی ندارم بیا باهم دوست شیم من بهت کلی خوراکی میدم
ارسلان، دوستت میشم ولی اول خوراکی
دیانا، بیا
ارسلان، خوراکی واقعی دیاناااا
دیانا، از کجام بیارم ارسلاننننن
ارسلان، یا خوراکی واقعی یا بازی بسه
دیانا، باشه س.گ خور رفتم یه شکلات اوردم دادم بهش ادامه بازی
ارسلان، شکلات و خوردم و بهش لبخند زدم
دیانا، بهم لبخند زد منم بهش لبخند زدم حالا باهم دوست بشیم
ارسلان، بشیم
دیانا، بعد کلی بازی خسته شدم
ارسلان، ای خدا خسته شدم
دیانا، آره خیلی
ارسلان، خدایا منو با یه بچه کوچولو انداختی
دیانا، بچه و کوچولو خودتی
ارسلان، اگر من بچم باید ازم مواظبت کنی
دیانا، هان
ارسلان، عین پرستار
دیانا، من اصلا بچه خوب
ارسلان، بچه کوچولو ناز نازی
دیانا، خوب بریم بخوابیم
ارسلان، بریم
دیانا،رفتم روی تخت خوابیدم شب بخیر
ارسلان، شی تو ام بخیر
...... فردا صبح ......
ارسلان، صبح که بیدار شد حالم یه جوری بود
ولی گفتم ولش رفتم لباس پوشیدم و رفتم سرکار
دیانا، پاشدم دیدم ساعت ۱۲ چقدر خوابیدم آخه دیشب تا دیر وقت با ارسلان داشتم بازی میکردم
پاشدم غذا درست کردم
ارسلان، ساعت ۳ بود دیگه حالم خیلی بد بود رفتم خونه سلام
دیانا، سلام خوبه
ارسلان، نه یه جوریم
دیانا،شاید گرسنه ای بیا غذا بخور
ارسلان، رفتم غذا خوردم از هروقت دیگه کم تر غذا خوردم
دیانا، ارسلان چرا انقدر کم خوردی
دوست نداری
ارسلان، نه سیر شدم دستت درد نکنه
۳ تا پارت به مناسبت ۱۰۰ تایی شدنمون♥️
۱۰۰ شدنمون مبارک 🤩
پارت بعدی میخواید ❓️🤔😘
۱۰.۱k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.