بریده کتاب
#بریده_کتاب
تاکسی آمد. با بلند کردن دست آن را متوقف کردیم
. وقتی در تاکسی نشست،
برخلاف سال قبل، مشتاقانه نگاهم کرد
و هر دو دستش را تکان داد.
فکرش را بکن! یک سال سپری شده بود! نیازی نبود بعد از دور شدن تاکسی دنبال لنگه کفش سیندرلا بگردم. در این افسانه، مانعی برای رسیدن به او نبود.
دیگر وابسته به قوانین قابل
درک و غیر قابل درک کارهای مجاز و غیر مجاز نبودیم و خوشبختی از آن ما بود.
#دختر_پرتقالی
#یوستین_گردر
library✨💧
تاکسی آمد. با بلند کردن دست آن را متوقف کردیم
. وقتی در تاکسی نشست،
برخلاف سال قبل، مشتاقانه نگاهم کرد
و هر دو دستش را تکان داد.
فکرش را بکن! یک سال سپری شده بود! نیازی نبود بعد از دور شدن تاکسی دنبال لنگه کفش سیندرلا بگردم. در این افسانه، مانعی برای رسیدن به او نبود.
دیگر وابسته به قوانین قابل
درک و غیر قابل درک کارهای مجاز و غیر مجاز نبودیم و خوشبختی از آن ما بود.
#دختر_پرتقالی
#یوستین_گردر
library✨💧
۳.۹k
۱۷ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.