استخوانقاپ

🦴|•| #استخوان_قاپ
🗒|•| #برش_از_کتاب
همین که چرخید، صدای زاری بلند و عذاب آوری شنید که مثل ارواح از دیوارها بیرون می آمد. سوفی مضطرب اطراف را نگاه کرد. صدا از جایی بالای سرش می آمد و از لایه‌های گچ پایین کشیده می‌شد و به ناله‌ای خفه کاهش پیدا می‌کرد.
سوفی به سمت صدای گریه کشیده می‌شد،
صدا را مثل رشته‌ای مدام گم و پیدا می‌کرد. خانه، مارپیچی از اتاق‌های بلا استفاده بود
. در برخی کرم و حلزون می‌لولید و بقیه اتاق‌ها لانه‌ی پرندگان و فک و فامیل‌های موش را در خود مخفی کرده بود. فضا مملو از صدای همیشگی مرغان دریایی و شکست امواج و صدای گهگاهی
عجیب و غریب ناله‌ای از زیر آب بود.
مثل این بود که سوفی تمام طبقه‌ها را میان بر زده است. طبقه‌ها با تعداد پنجره‌هایی که از بیرون دیده می‌شد، برابری نداشت. خانه دنیایی کشف نشده بود و سوفی حس می‌کرد اولین انسانی است که پا به آنجا گذاشته است.
#h.v | @youth_library
دیدگاه ها (۲۶)

نوشته ای برای تو 📝بعضی وقتا یه چیزایی تو زندگی پیش میاد...🍁😌...

#کادر_استوری💜🍃🍋- ⛅💛

#معرفی_کتابهمیشه موج‌ نهم تنهایی، قوی‌ترین موج، همان که از د...

#بریده_کتاب تاکسی آمد. با بلند کردن دست آن را متوقف کردیم. و...

پارت 2

مهدی کل هفته رو صبر کرد تا شاید ..شاید بتونه با سجاد حرف بزن...

black flower(p,235)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط