دختر قمار باز
دختر قمار باز
*اس 2 دست هیون*
ساعت نزدیک 12 بود و هنوز خبری از هیون نبود و خیلی خوابت میومد ، با اینکه هیون بهت گفته بود امشب دیر میاد خونه.
دیگه تسلیم شدی و تلوزیون و لامپ هارو خاموش کردی و رفتی سمت تخت روش ولو شدی ، تا اومدی چشم هاتو ببندی شنیدی صدای کلید انداختن از سمت در میاد گفتی حتما هیونه.اونشب شیطونیت گل کرده بود و پاشدی سریع قبل از اینکه هیون در رو باز کنه پشتش قایم شدی تا بترسونیش...
هیون در و باز کرد و وارد خونه شد و از اونجایی که فکر میکرد تو خوابی یه راست رفت سمت آشپزخونه تا دست هاشو بشوره چون دستاش خونی بود.حالا چرا؟
وقتی هیونجین رو با دستای خونی دیدی خیلی ترسیدی و سریع ازش پرسیدی چی شده ، هیون هم از این شوک بود که تو هنوز بیدار بودی و اون رو با این وضع دیدی ، تنگی نفس گرفته بودی و دستات می لرزید. فقط دعا دعا می کردی که اون چیزی که فکر می کردی نباشه...
هیون هم که دید تو استرس داری و دستات داره میلرزه گفت ببین ا.ت چیزی نیست من مافیام و ...
تو از شنیدن این به شدت احساسس ما امنی می کردی و احساس کردی که انگار میخوان هر لحظه بکشنت با چشم های بغضی به هیون نگاه کردی و گفتی : بسهههه...دیگه نمیخوام چیزی بشنوم ، فقط خفه شو عوضی (داد)
سریع از پله ها رفتی بالا و چند تا از وسایل مهمتو برداشتی و زدی بیرون ، هیون سعی کرد جلتو بگیره ولی نتونست.
تو هم بعد از اون اتفاق از یه دختر خیلی صاف و ساده و گوگولی ، تبدیل شدی به دختر بی احساس ، کسی که هر کی جلوی راهش بود رو له می کرد و یه دختر قمار باز با کلی تتو روی بدنش...
*اس 2 دست هیون*
ساعت نزدیک 12 بود و هنوز خبری از هیون نبود و خیلی خوابت میومد ، با اینکه هیون بهت گفته بود امشب دیر میاد خونه.
دیگه تسلیم شدی و تلوزیون و لامپ هارو خاموش کردی و رفتی سمت تخت روش ولو شدی ، تا اومدی چشم هاتو ببندی شنیدی صدای کلید انداختن از سمت در میاد گفتی حتما هیونه.اونشب شیطونیت گل کرده بود و پاشدی سریع قبل از اینکه هیون در رو باز کنه پشتش قایم شدی تا بترسونیش...
هیون در و باز کرد و وارد خونه شد و از اونجایی که فکر میکرد تو خوابی یه راست رفت سمت آشپزخونه تا دست هاشو بشوره چون دستاش خونی بود.حالا چرا؟
وقتی هیونجین رو با دستای خونی دیدی خیلی ترسیدی و سریع ازش پرسیدی چی شده ، هیون هم از این شوک بود که تو هنوز بیدار بودی و اون رو با این وضع دیدی ، تنگی نفس گرفته بودی و دستات می لرزید. فقط دعا دعا می کردی که اون چیزی که فکر می کردی نباشه...
هیون هم که دید تو استرس داری و دستات داره میلرزه گفت ببین ا.ت چیزی نیست من مافیام و ...
تو از شنیدن این به شدت احساسس ما امنی می کردی و احساس کردی که انگار میخوان هر لحظه بکشنت با چشم های بغضی به هیون نگاه کردی و گفتی : بسهههه...دیگه نمیخوام چیزی بشنوم ، فقط خفه شو عوضی (داد)
سریع از پله ها رفتی بالا و چند تا از وسایل مهمتو برداشتی و زدی بیرون ، هیون سعی کرد جلتو بگیره ولی نتونست.
تو هم بعد از اون اتفاق از یه دختر خیلی صاف و ساده و گوگولی ، تبدیل شدی به دختر بی احساس ، کسی که هر کی جلوی راهش بود رو له می کرد و یه دختر قمار باز با کلی تتو روی بدنش...
- ۲۵.۳k
- ۳۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط