دچار یک مشت احساسات فراموش شده

دچارِ یک مشت احساسات فراموش شده .
دیدگاه ها (۵)

پاشدم دوتا چای تو این استکانای کمر باریک ریختم آوردم نشستم ر...

هیچ دردی بدتر ازین نیست که بغض کنی نتونی گریه کنی گلوت درد ب...

"زمان میگذره؛ خاطرات محو میشن؛ احساسات تغییر مکنن؛ آدما میرن...

یه عشقِ پنهون،یه سکوتِ بی‌پایان…و یه منِ خسته که هنوز نمی‌تو...

قبل از

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط