تو لبخندی به لب داری و من بی تاب و تب دارم

تو لبخندی به لب داری و من بی تاب و تب دارم
پدر شک کرده و مادر،قسم می خورد بیمارم

دلم زخمی و چشمانم پر از ابر و پر از باران
ولی من مرد و مردانه،به فکر حفظ اسرارم

قسم خوردم که بعد از تو فراموشت کنم اما
چه باید کرد وقتی من،هنوز از عشق سرشارم

دلم می خواست بگریزم از این اوضاع طوفانی
نمی یابم در این خانه،پناهی غیر اشعارم

قلم دردست می گیرم،تو را خط می زنم در دل
که بنویسم برای تو:برو من از تو بیزارم

تمام کاغذ شعرم ولی پر شد از این مصرع:
«اگرچه با دلم سردی،ولی من دوستت دارم!»
دیدگاه ها (۲)

؞ ما میگیم حالمون خوبه ولی شنونده هم باید عاقل باشه ؞

گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود، بدنبال کسی می گشت که آن...

برای گم شدن همیشه نبایدتوی کوچه پس کوچه های غربت باشی!گاهی و...

#دوستت‌دارم‌نترس... گفتی: «می‌ترسم از احساسات طوفانی و وحشی‌...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

رز وحشی پارت۵ { پنج ماه بعد} ات...الان پنج ماه که از ما جرای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط