رمان شوتو
رمان شوتو
پارت 20
یه چند روزی گذشت و شوتو بلاخره از بیمارستان مرخص شد
یه ماه مونده بود تا تابستون ولی کسایی که می خواستن تو تابستون هم کلاس میومدن
شوتو: میگم ا/ت تو تابستون هم می خوای بیای؟
ا/ت: چی نه راستش برا تابستون برنامه ریختم
شوتو: اوهوم
ا/ت: راستی تو خودت چی؟تابستون هم کلاس میای؟
شوتو: مونده به بابام
ا/ت:اممع•••اوهوم
همینجوری داشتم تو خیابونا ول می چرخیدم سرمو پایین انداخته بیودم داشتم فکر می کردم
ا/ت: منظورش از اینکه مونده به بابا چی بود؟ یعنی باباش تصمیم میگیره؟ درسته باباشقهرمان شماره ی یکه و اون بهتر میدونه ولی این درس نیس که بجای شوتو باباش تصمیم بگیره این زندگی اونه باید خودش انتخاب کنه همینجوری داشتم با خودم حرف میزدم کهخوردم به شوتو. داشتم میوفتادم که شوتو دستشو انداخ دور کمرمو منو گرفت من عین گوجه سرخ شدم
شوتو: حالت خوبه؟
ا/ت: عممع•••اوهومع
شوتو با یه نگاه عجیب و ترس آور بهم نگاه کرد بعد لبخند زدو گفت خدا رو شکر
اولین باری بود که لبخندشو میدیدم لعنتی خعلی کیوت می خندید
وای من غشیدمممـ
نه دِغیدممممعـــــ
پارت 20
یه چند روزی گذشت و شوتو بلاخره از بیمارستان مرخص شد
یه ماه مونده بود تا تابستون ولی کسایی که می خواستن تو تابستون هم کلاس میومدن
شوتو: میگم ا/ت تو تابستون هم می خوای بیای؟
ا/ت: چی نه راستش برا تابستون برنامه ریختم
شوتو: اوهوم
ا/ت: راستی تو خودت چی؟تابستون هم کلاس میای؟
شوتو: مونده به بابام
ا/ت:اممع•••اوهوم
همینجوری داشتم تو خیابونا ول می چرخیدم سرمو پایین انداخته بیودم داشتم فکر می کردم
ا/ت: منظورش از اینکه مونده به بابا چی بود؟ یعنی باباش تصمیم میگیره؟ درسته باباشقهرمان شماره ی یکه و اون بهتر میدونه ولی این درس نیس که بجای شوتو باباش تصمیم بگیره این زندگی اونه باید خودش انتخاب کنه همینجوری داشتم با خودم حرف میزدم کهخوردم به شوتو. داشتم میوفتادم که شوتو دستشو انداخ دور کمرمو منو گرفت من عین گوجه سرخ شدم
شوتو: حالت خوبه؟
ا/ت: عممع•••اوهومع
شوتو با یه نگاه عجیب و ترس آور بهم نگاه کرد بعد لبخند زدو گفت خدا رو شکر
اولین باری بود که لبخندشو میدیدم لعنتی خعلی کیوت می خندید
وای من غشیدمممـ
نه دِغیدممممعـــــ
۲.۵k
۱۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.