لب ها می لرزند

لب ها می لرزند
شب می‌تپد
جنگل نفس می کشد
پروای چه داری ؟
مرا در شبِ بازوانت سفر دِه
دیدگاه ها (۱)

همیشه با من بمان....نباشیهےچسیگارے آرامم نمے کندهیچ خیابانے ...

هوا را نفس بڪش اینجا و در دورترین فاصلہ‌ات ڪل جهانمان در است...

ڪافی ست بودنت را تصور ڪنم و بی هیچ هراســــــــےوسعت #آغوشت ...

و #آغوشت چهار دیواریست ،که تا ابد اختیارش مال #من است ...

بمان در سینه ام ز آنجا که هم جانی و جانانینفس میگیرم از بویت...

خبر داری چرا وقتی دل بی‌تاب میگیردسراغ از خاطراتی دور اما نا...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط