part
part2🦋
&{یه فنجان بزرگ شکلات داغ به همراه چنتا شکلات روی میز مقابل نامجون گذاشت}بفرمایید
-ممنون
&{داشت میرفت تو اتاقش که نامجون دستش رو گرفت}
-کجا
&با اجازتون میرم اتاقم
-نه بشین
& چشم{نشست}
-اونجا نه بیا کنارم
&چشم{رفت و نشست کنارش}
-تو خیلی تغییر کردی
&طبیعیه ده سال از آخرین باری که همو دیدیم میگذره
-اره حق با توعه خوب چیکار میکنی فکر نکنم هنوز به انتخاب رشته رسیده باشی نه؟
&چرا چند سال جهشی خوندم و الان دارم سه سال اخرمو میگذرونم
-عه چه جالب خوب چی میخونی
& روانشناسی
-عو حتما درست خوب بود که گذاشتن جهشی بخونی
&اره تقریبا
-نارا
&بله
-منظور من از عوض شدنت این نبود که بزرگ شدی منظورم این بود که حالت دیگه خوب نیست دیگه چشمات نمیخنده دیگه تو صدات مثل قبل شوق نیست چرا...چرا حالت اینقدر گرفته شده
&خوب به هر حال زندگی نارای چهار ساله با نارای چهارده ساله یکی نیست
-بیشتر از همه چه مشکلی اذیتت میکنه
&خوب...
-بگو
&شاید تنهاییم
-تنهایی
&اره
-متوجه منظورت نشدم
&خوب از وقتی من بچه بودم مامان بابا منو تنها تو خونه میذاشتن و خودشون میرفتن سفر یا سر کار من همیشه تو این خونه تنها بودم اگرم که میخواستم با دوستام برم بیرون تا از سر این خونه نجات پیدا کنم مامان و بابا تنبیهم میکردن واسه همین بیشترین چیزی که اذیتم میکنه تنهایی
-واقعا میگی
&اره
-چرا اینقدر بهت سخت میگیرن
&نمیدونم بیخیال این حرفا نمیخوام ادامه بدم
-باشه هر جور دوست داری
&ممنون
-خسته ی؟
&اره خیلی
-نمیخواین غذا بخوری
&نه
-باشه پس برو بخواب
&باشه شبتون بخیر
-شب بخیر
ادامه دارد...
&{یه فنجان بزرگ شکلات داغ به همراه چنتا شکلات روی میز مقابل نامجون گذاشت}بفرمایید
-ممنون
&{داشت میرفت تو اتاقش که نامجون دستش رو گرفت}
-کجا
&با اجازتون میرم اتاقم
-نه بشین
& چشم{نشست}
-اونجا نه بیا کنارم
&چشم{رفت و نشست کنارش}
-تو خیلی تغییر کردی
&طبیعیه ده سال از آخرین باری که همو دیدیم میگذره
-اره حق با توعه خوب چیکار میکنی فکر نکنم هنوز به انتخاب رشته رسیده باشی نه؟
&چرا چند سال جهشی خوندم و الان دارم سه سال اخرمو میگذرونم
-عه چه جالب خوب چی میخونی
& روانشناسی
-عو حتما درست خوب بود که گذاشتن جهشی بخونی
&اره تقریبا
-نارا
&بله
-منظور من از عوض شدنت این نبود که بزرگ شدی منظورم این بود که حالت دیگه خوب نیست دیگه چشمات نمیخنده دیگه تو صدات مثل قبل شوق نیست چرا...چرا حالت اینقدر گرفته شده
&خوب به هر حال زندگی نارای چهار ساله با نارای چهارده ساله یکی نیست
-بیشتر از همه چه مشکلی اذیتت میکنه
&خوب...
-بگو
&شاید تنهاییم
-تنهایی
&اره
-متوجه منظورت نشدم
&خوب از وقتی من بچه بودم مامان بابا منو تنها تو خونه میذاشتن و خودشون میرفتن سفر یا سر کار من همیشه تو این خونه تنها بودم اگرم که میخواستم با دوستام برم بیرون تا از سر این خونه نجات پیدا کنم مامان و بابا تنبیهم میکردن واسه همین بیشترین چیزی که اذیتم میکنه تنهایی
-واقعا میگی
&اره
-چرا اینقدر بهت سخت میگیرن
&نمیدونم بیخیال این حرفا نمیخوام ادامه بدم
-باشه هر جور دوست داری
&ممنون
-خسته ی؟
&اره خیلی
-نمیخواین غذا بخوری
&نه
-باشه پس برو بخواب
&باشه شبتون بخیر
-شب بخیر
ادامه دارد...
- ۱۴.۸k
- ۱۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط