بانوی من

بانوی من
اگر دست من بود
سالی برای تو می‌ساختم
که روزهایش را
هرطور دلت خواست کنار هم بچینی
به هفته‌هایش تکیه بدهی
و آفتاب بگیری!
و هرطور دلت خواست
بر ساحل ماه‌های آن بدوی

بانوی من
اگر دست من بود
برایت پایتختی
در گوشه‌ی زمان می‌ساختم
که ساعت‌های شنی و خورشیدی
در آن کار نکنند
مگر آنگاه که
دست های کوچک تو
در دستان من آرمیده‌اند

#نزار_قبانی
دیدگاه ها (۲)

در کودکی عاشق پنج شنبه ها بودم پنج شنبه ها حس رهایی داشتم بی...

آخ خدا چقدر گریه کردم واسه این شعر با تموم وجودم بی مادری رو...

عزیزم، گاهی فکر می کنم زن بودن مثه حل کردن یه معادله ی چند م...

به روزهای بازنشستگی ات می اندیشمموهایت سفید شده اندقدم هایت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط