هر صبح در خودم نوزادی را نفس میبرم که زاده ی ارضا شدن های
هر صبح در خودم نوزادی را نفس میبرم که زادهی ارضا شدنهای من از رویای توست..
هر شب در اوج باکره بودنم زنانگیم را در اختیارِ خیالت میگذارم..
در من دختر و زن..
باکره و ناباکره..
در هم آمیخته شده است..
از خیال تو به بعد از من چیزی نماد..
جسم دارم اما نه دختر است و نه میتواند زن باشد..
هر شبم را صبح میکنم با خیال و خوابی نصفِ مثلِ همین قر و قاطی بودنهای جنسِ من..
نه میشود آرامش گرفت از این وهم هم خواب بودن..
نه اینکه دیگر واقعیتی باشد که هم آغوش را حقیقت کرد..
من در اوجِ دخترانگی خودم را برای تو زن کردهام..
#فاطمه_آشوب
سر چهار صفر
هر شب در اوج باکره بودنم زنانگیم را در اختیارِ خیالت میگذارم..
در من دختر و زن..
باکره و ناباکره..
در هم آمیخته شده است..
از خیال تو به بعد از من چیزی نماد..
جسم دارم اما نه دختر است و نه میتواند زن باشد..
هر شبم را صبح میکنم با خیال و خوابی نصفِ مثلِ همین قر و قاطی بودنهای جنسِ من..
نه میشود آرامش گرفت از این وهم هم خواب بودن..
نه اینکه دیگر واقعیتی باشد که هم آغوش را حقیقت کرد..
من در اوجِ دخترانگی خودم را برای تو زن کردهام..
#فاطمه_آشوب
سر چهار صفر
۲۶۶
۱۷ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.