آنقدر تصورت کردهام
آنقدر تصورت کردهام،
آنقدر خوابت را دیده ام،
با خیالِ تو راه رفته ام، حرف زده ام
و با سایهی تو خوابیدهام
که تصویرِ واقعیِ تو
از ویترینِ چشمها
و پستویِ حافظهام پاک شده!
چیزی از من باقی نمانده
سایهای شدهام در میانهی اشباح و سایهها
صدبار سایهتر از سایهای که آرام وآهسته
روی ساعتِ آفتابیِ تنَت
قدم برداشته و برمیدارد!
آنقدر خوابت را دیده ام،
با خیالِ تو راه رفته ام، حرف زده ام
و با سایهی تو خوابیدهام
که تصویرِ واقعیِ تو
از ویترینِ چشمها
و پستویِ حافظهام پاک شده!
چیزی از من باقی نمانده
سایهای شدهام در میانهی اشباح و سایهها
صدبار سایهتر از سایهای که آرام وآهسته
روی ساعتِ آفتابیِ تنَت
قدم برداشته و برمیدارد!
- ۱۴۰
- ۰۵ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط