برادرای هایتانی ؟/رویای تلخ /سناریو ، وانشات، فن فیک
دورم حلقه زدن ، ضربان قلبم بالا رفته بود ترسیده بودم نمیدونم باید چیکار کنم آخه من سنی ندارم که این همه اتفاق واسم داره میوفته.
از زبان نویسنده:
دخترک دستاش میلرزید و از ترس لکنت گرفته بود. که ناگهان احساس کرد کسی دستش رو گرفت سرش که پایین بود رو بالا برد که دید یکی با هیکل بزرگ اومده و دستش رو گرفته و پیچ داد . با حرکت اون مرد دخترک جیغی زد که کل کوچه رو پر کرده بود، چرا باید اینجوری شه؟ چه گناهی کرده؟ چرا این مرد دست دخترک را پیچ داد؟ این ها همه سوال هایی که دخترک از زندگیش میخواهد بپرسد.
دخترک همان جور که گریه میکرد و جیغ میزد یکی از مردای اونجا گفت:آخی بیچاره تازه اومدی روپونگی؟ و بعد حرف این مرد همه خندیدن ولی یک دفع صدای خنده هاشون قطع شد و بجاش صدای یکی اومد که میگفت:هی برادرای هایتانی اومدن .
دخترک که تا الان فقط گریه می کرد حرف اون مرد توجه اش رو جلب کرد . با اینکه داشت گریه میکرد و روی زمین افتاده بود، ولی گوشاش رو تیز کرد . داشت به حرف ها و نقشه های اون مردای کثیف گوش میداد که یک دفعه صدای داد بلند شد و یکی گفت:هوی.. شما ها روی یه دخترم دست بلند میکنی؟ و یکی حرفش رو ادامه داد و گفت: اونم کسی که تازه اومده. دخترک تعجب کرده بود که اون که چه ارض کنم اونا میدونستن تازه اومده.
صدای زدن داد و اینا میومد تا 30دقیقه این وضع ادامه داشت که بعدش صدای داد ها ساکت و صدای بارون میومد. دخترک خیلی درد داشت چون دستش شکسته بود. تو افکار خودش غرق بود که یکی گفت: درد داری؟
دخترک با تمام توانش سرش رو بالا برد و با صورت خونیه یه پسر مو بلوند مواجه شد که موهاش گیس شده بود و یک پسر دیگه کا موهاش بالا بسته شده بود و یک عینک داشت .و رنگ موهاش هم رنگ اون یکی پسره بود .لباس پسر مو گیری بیشتر خونی بود چون لباسش سفید بود.
دخترک حدس و گمان می کرد که اینا همون برادرای هایتانی هستن که اون مردا میگفتن. دخترک با تمام قدرت و نیرویی که واسش مونده بود گفت:شما ها کی.. هستین؟ مو گیسی گفت:ببین میخوایم اسممون رو بگیم ولی تو دستت شکسه و درد میکنه درسته؟ و اون یکی پسره ادامه داد:پس نظرت چیه اول ببریمت رمان آهنگ بعد باهم حرف بزنیم ؟
دخترک که درد داشت یکم فکر کرد و گفت:امم.. باشه
مو گیسی :خوبه
شاید این یه شروع تازه واسه هایتانی ها و دخترک باشد کسی نمیداند ولی در آینده همه چی رو میشود
__________________________________________________________
خوب تموم شد.
میگم اگه بد شد ببخشید و دیر شد آخه من یک دور نوشتم و هر کاری کردم پارت آپلود نشد و یک دور دیگه نوشتم . آها پارت بعدی به آینده خیلی مربوطه پس پارت بعد رو اگه دادم با دقت بخونید . فلنننن
از زبان نویسنده:
دخترک دستاش میلرزید و از ترس لکنت گرفته بود. که ناگهان احساس کرد کسی دستش رو گرفت سرش که پایین بود رو بالا برد که دید یکی با هیکل بزرگ اومده و دستش رو گرفته و پیچ داد . با حرکت اون مرد دخترک جیغی زد که کل کوچه رو پر کرده بود، چرا باید اینجوری شه؟ چه گناهی کرده؟ چرا این مرد دست دخترک را پیچ داد؟ این ها همه سوال هایی که دخترک از زندگیش میخواهد بپرسد.
دخترک همان جور که گریه میکرد و جیغ میزد یکی از مردای اونجا گفت:آخی بیچاره تازه اومدی روپونگی؟ و بعد حرف این مرد همه خندیدن ولی یک دفع صدای خنده هاشون قطع شد و بجاش صدای یکی اومد که میگفت:هی برادرای هایتانی اومدن .
دخترک که تا الان فقط گریه می کرد حرف اون مرد توجه اش رو جلب کرد . با اینکه داشت گریه میکرد و روی زمین افتاده بود، ولی گوشاش رو تیز کرد . داشت به حرف ها و نقشه های اون مردای کثیف گوش میداد که یک دفعه صدای داد بلند شد و یکی گفت:هوی.. شما ها روی یه دخترم دست بلند میکنی؟ و یکی حرفش رو ادامه داد و گفت: اونم کسی که تازه اومده. دخترک تعجب کرده بود که اون که چه ارض کنم اونا میدونستن تازه اومده.
صدای زدن داد و اینا میومد تا 30دقیقه این وضع ادامه داشت که بعدش صدای داد ها ساکت و صدای بارون میومد. دخترک خیلی درد داشت چون دستش شکسته بود. تو افکار خودش غرق بود که یکی گفت: درد داری؟
دخترک با تمام توانش سرش رو بالا برد و با صورت خونیه یه پسر مو بلوند مواجه شد که موهاش گیس شده بود و یک پسر دیگه کا موهاش بالا بسته شده بود و یک عینک داشت .و رنگ موهاش هم رنگ اون یکی پسره بود .لباس پسر مو گیری بیشتر خونی بود چون لباسش سفید بود.
دخترک حدس و گمان می کرد که اینا همون برادرای هایتانی هستن که اون مردا میگفتن. دخترک با تمام قدرت و نیرویی که واسش مونده بود گفت:شما ها کی.. هستین؟ مو گیسی گفت:ببین میخوایم اسممون رو بگیم ولی تو دستت شکسه و درد میکنه درسته؟ و اون یکی پسره ادامه داد:پس نظرت چیه اول ببریمت رمان آهنگ بعد باهم حرف بزنیم ؟
دخترک که درد داشت یکم فکر کرد و گفت:امم.. باشه
مو گیسی :خوبه
شاید این یه شروع تازه واسه هایتانی ها و دخترک باشد کسی نمیداند ولی در آینده همه چی رو میشود
__________________________________________________________
خوب تموم شد.
میگم اگه بد شد ببخشید و دیر شد آخه من یک دور نوشتم و هر کاری کردم پارت آپلود نشد و یک دور دیگه نوشتم . آها پارت بعدی به آینده خیلی مربوطه پس پارت بعد رو اگه دادم با دقت بخونید . فلنننن
۵.۲k
۲۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.