من میتونم
#من_میتونم
_چشم..
+عه ددی؟کجایی؟
.
.
ویوات
.
.
.
غیب شد؟
عاح ولش بریم پیش بقیه.
.
.
.
_سلام دوباره.
تهیونگ:ات جونگکوک کجاست؟
+رفت یکی رو بکشه.
نامجون:وای باز کار دست خودش نده.
حالا کیو میخواد بکشه.
+توله سگی به نام کیم.
نامجون:اون کیت میشه. آخه تو هم فامیلیت کیم.
_باباشه.
+ددی اومدی.
_آره. کار آسونی بود.
+چیکارش کردی(ذوق
_خنده) خواب راستش....
)کامبک(
_هی کیم.
€چی میخواید
_تمام بدهی هاتو من میدم.
€چرا اونوقت؟
_همینجوری.
€در مقابلش چی میخوای؟
_جونتو(پوزخند
و صدایه تیر.
)حال(
+واقعا الان مرده؟(ذوق.
_آره(خنده.
همه به جز ات وکوک:تعجب.
_خاب چیکار کنم خودش بهم گفت.
همه:باشه.
_ات یه کاری برام پیش اومده باید بریم.
+باشه.
.
.
.
دوساعت بعد
.
.
.
تق تق تق
+بیا تو.
خدمتکار:سلام خانوم ارباب کارتون داره.
)بچه ها یه چیزی اگه یادتون باشه اونجا جونگکوک الام کرد که ات از این به بعد حکم خوانوم این عمارت و داره(
+باشه میتونی بری.
.
.
۱۵ مین بعد
.
.
.
ویو کوک.
.
.
تصمیم گرفتم به ات بگم چه حسی بهش دارم.
تق تق تق
+جونگکوک منم.
_بیا تو.
+سلام.
_سلام...چاگیا.
+چی.
جونگکوک میاد نزدیکش.
_چا.گی.ا(شمرده شمرده.
+جونگکوک حالت خوبه؟
_از این بهتر نمیشم بیب.
همون لحظه لباشو رو لب.ایه ات گذاشت(استغفرالله
.
.
.
ویو ات
.
.
.
وقتی این کارو کرد خیلی تعجب کردم و همکاری نمیکردم که لبامو گاز گرفت که شروع کردم همکاری کردن.
بهترین حس دنیا بود.
که دستشو دور کمرم حلقه کرد و ات رو به خودش نزدیک کرد. ات هم دستاشو دور گردن جونگکوک حلقه کرد.
.
.
پنجمین بعد.
.
.
.
از هم جدا شدن و تو چشمهای هم نگاه کردن ات چشمام حالتی از خجالت.تعجبوخوشحالیبود
و چشم هایه جونگکوک فقط اون لحظه خمار بود.
که یهو.............
(بقیه تو کامنت)
_چشم..
+عه ددی؟کجایی؟
.
.
ویوات
.
.
.
غیب شد؟
عاح ولش بریم پیش بقیه.
.
.
.
_سلام دوباره.
تهیونگ:ات جونگکوک کجاست؟
+رفت یکی رو بکشه.
نامجون:وای باز کار دست خودش نده.
حالا کیو میخواد بکشه.
+توله سگی به نام کیم.
نامجون:اون کیت میشه. آخه تو هم فامیلیت کیم.
_باباشه.
+ددی اومدی.
_آره. کار آسونی بود.
+چیکارش کردی(ذوق
_خنده) خواب راستش....
)کامبک(
_هی کیم.
€چی میخواید
_تمام بدهی هاتو من میدم.
€چرا اونوقت؟
_همینجوری.
€در مقابلش چی میخوای؟
_جونتو(پوزخند
و صدایه تیر.
)حال(
+واقعا الان مرده؟(ذوق.
_آره(خنده.
همه به جز ات وکوک:تعجب.
_خاب چیکار کنم خودش بهم گفت.
همه:باشه.
_ات یه کاری برام پیش اومده باید بریم.
+باشه.
.
.
.
دوساعت بعد
.
.
.
تق تق تق
+بیا تو.
خدمتکار:سلام خانوم ارباب کارتون داره.
)بچه ها یه چیزی اگه یادتون باشه اونجا جونگکوک الام کرد که ات از این به بعد حکم خوانوم این عمارت و داره(
+باشه میتونی بری.
.
.
۱۵ مین بعد
.
.
.
ویو کوک.
.
.
تصمیم گرفتم به ات بگم چه حسی بهش دارم.
تق تق تق
+جونگکوک منم.
_بیا تو.
+سلام.
_سلام...چاگیا.
+چی.
جونگکوک میاد نزدیکش.
_چا.گی.ا(شمرده شمرده.
+جونگکوک حالت خوبه؟
_از این بهتر نمیشم بیب.
همون لحظه لباشو رو لب.ایه ات گذاشت(استغفرالله
.
.
.
ویو ات
.
.
.
وقتی این کارو کرد خیلی تعجب کردم و همکاری نمیکردم که لبامو گاز گرفت که شروع کردم همکاری کردن.
بهترین حس دنیا بود.
که دستشو دور کمرم حلقه کرد و ات رو به خودش نزدیک کرد. ات هم دستاشو دور گردن جونگکوک حلقه کرد.
.
.
پنجمین بعد.
.
.
.
از هم جدا شدن و تو چشمهای هم نگاه کردن ات چشمام حالتی از خجالت.تعجبوخوشحالیبود
و چشم هایه جونگکوک فقط اون لحظه خمار بود.
که یهو.............
(بقیه تو کامنت)
۶.۶k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.