شاعر چشمت شوم یا شاعر خندیدنت

شاعر چشمت شوم یا شاعر خندیدنت
ای فدای لحظه ی در ماه شاید دیدنت

چشم تو کندوی صدها عاشق دیوانه وار
من ولی دیوانه ام ، دیوانه ی نوشیدنت

در دو چال گونه ات دنیای من جا می شود
عاشق دنیای خویشم لحظه ی خندیدنت

گرچه زیبا تر ز ماهی ، آمدی از آسمان
تا نیفتد چشم نامحرم به شب تابیدنت

گل شدی ، آنقدر زیبا تا که یادت می کنم
ترسم ای گل جان بگیرد عقده های چیدنت

مثل باران می زنی بر پنجره تا می رسی
سنگ بارانش بکن اینبار با باریدنت

خسته ای می دانم اما ساعتی بیدار باش
شاعر چشمت بمانم شاهد خندیدنت...
دیدگاه ها (۶)

ﮐﺠﺎﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻟﺖ ﺑﮕﺮﺩﻡ ﺷﻬﺮ ﺧﺎﻟﯽ ﺭﺍ ... ؟ !ﺩﻟﻢ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﮐ...

با کنایه مصرعی می گویم و رد می شوم دست حیدر.دست زینب. دست ...

..شوق من چندین برابر میشود با دیدنتوای من دیوانه ام دیوانه ی...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط