شب و گیسوی تو تا باز به هم پیوستند

شب و گیسوی تو تا باز به هم پیوستند
من به شبگردی این شهر سیاه آمده ام ،

این همه تند مرو شعر مرا خسته مکن
من که در هر غزلم سوی تو راه آمده ام،

#فریدون_مشیری
دیدگاه ها (۸)

خلاصه‌ی همه‌ی رنج‌های ما این است:پرنده‌ای که دل آورده بوددل ...

گفته بودی همیشه خواهی ماند سنگ بارید، شیشه خواهی ماندگفته بو...

گفتم : که بعد از آنهمه دلها که سوختیکس می خورد فریب تو؟ گفتا...

"نفــس" بـی تُــو .... کجــــــــــا نــایِ .... دمیــدن دا...

ای آفتاب روشنم ای همسرم مرو😭🏴این‌گونه از مقابل چشم ترم مروبا...

یک شب از کوچه ی معشوق گذر خواهم کرد… دزدکی باز به آن خانه نظ...

🌱🍒بشنیده‌ام که عزم سفر می‌کنی مکنمِهر حریف و یار دگر می‌کنی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط