اون ور جنگل تن سبز

اون ور جنگل تن سبز
پشت دشت سر به دامن
اون ور روزای تاریک
پشت این شبای روشن

برای باور بودن
جایی باید باشه شاید
برای لمس تن عشق
کسی باید باشه باید

که سر خستگیاتو
به روی سینه بگیره
برای دلواپسی هات
واسه سادگیت بمیره

قلب تو قلب پرنده
پوستت اما پوست شیر
زندون تن و رها کن
ای پرنده پر بگیر

حرف تنهایی قدیمی
اما تلخ و سینه سوزه
اولین و آخرین حرف
حرف هر روز و هنوزه

تنهایی شاید یه راهه
راهیه تا بی نهایت
قصه ی همیشه تکرار
هجرت و هجرت و هجرت

اما تو این راه که همراه
جز هجوم خار و خس نیست
کسی شاید باشه شاید
کسی که دستاش قفس نیست
دیدگاه ها (۲)

و پنج شنبه حرفی ندارد برای زدن گریه میکند غزلی در پیاده روی ...

.کاری نمی‌کنمتنها روزی هزاربارکنار پنجره می‌رومو هربارتنهاار...

#«ونیز»یخ_زد! ونیز جزیره‌ای در شمال ایتالیا است که در میان ...

#غولهای_کاهی_دوستدارمحیط_زیست!کشاورزان شانگهای، در مزارع برن...

سلامممممم😭🌷🌷🌷اقای ××: ات بلاخره فهمید؟ته: اره همه چیز رو فهم...

سایه های سبز

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط