عاشقی کن که هنر نیست به تن بالیدن

عاشقی کن! که هنر نیست به تن بالیدن
از هر آغوش به آغوش دگر غلتیدن

هنر این است: در این شهرِ پُر از دلبرکان
"یک نفر" یافتن و دل زِ "یکی" دزدیدن

جایِ بوسیدنِ لب های هزاران شیرین
لبِ شیرین "یکی" را همه شب بوسیدن

چشم بر هر که جز "او" روی نماید بستن
از همه ماهرُخان روی "یکی" را دیدن

اشهدِ "حسِ تنوع طلبی" را خواندن
هر بساطِ هوس و وسوسه را بر چیدن

معنیِ "عشق" اگر می طلبی جز این نیست
دل "یکی" هست، و باید به "یکی" بخشیدم
دیدگاه ها (۳)

در کوی دلت،کلبه ای از بهر دلم سازتا راه به سوی دل تو باز شود...

گفتم که نرو تلخ شود روز شبانمگفتی بروم چونکه تمام است توانمگ...

دنیای مجنونی بجز لیلا نداردلیلاتراز لیلای من دنیا نداردمعشوق...

ﺩﻳﺪﻣﺶ ﺍﻣﺎ ﭼہ ﺣﺎﺻﻞ ،ﺍﻭ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻣﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﻋﺸﻖ ﭘﻴﺸﻴﻦ ﺭﺍ ﺯﺧﺎﻃ...

✍️ غیرت، تعصب، دیانت، وطن دوستی، نجابت، شرافت، جوانمردی، انص...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط