دست من و دامان تو و چشم پر از درد

دست من و دامان تو و چشم پر از درد
این است رهاورد غم عشق که آورد

من مانده ام و یاد تو و یک دل پر غم
دی ماه پر از سوز جدایی و شبی سرد...


#علیرضا_ندائی
دیدگاه ها (۱)

همین که هیچ کس اندازه ی من دوسِت نداره برام بسه...

‎وقتی سعی میکنی همه رو راضی نگه داری، باید بدونی اونی که نار...

‎آخر شب ها‎نه از خستگی خبری هست،‎نه از خواب....‎این موقع از ...

‎من نمی‌دانستم‎معنی هرگز را‎تو چرا بازنگشتی دیگر؟!‎هوشنگ ابت...

دل من پر زده این دل غم زده همه جا سر زدهببینه تو کجاییبه دلم...

مانده حسرت بر دلم، در زیر باران، باز همدست تو در دست من، در ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط