black flower(p,70)

black flower(p,70)

تهیونگ: خوب نیستم سونبه.... اگه از اتفاقی که برام افتاده بگذریم، یه ساعت پیش با تهیون کات کردم و رابطه دوستیم رو با کیونگسو قطع کردم.....

سونبه: خداروشکر بالاخره.... اون دو نفر برای تو سمی بودند نه تنها فایده ای نداشتند بلکه بارها بهت آسیب رسونده بودند.

تهیونگ سرش رو تکون داد.

حق با پسر بزرگتر بود.

تهیون و کیونگسو مصداق بارزی از آدمای سمی بودند.

جون سوک سونبه لیوان آبش رو از دهنش فاصله داد و بحث رو عوض کرد.

یونبه: تهیونگ در مورد اون شغل... هنوزم میخوایش؟ می دونی که امگاها....

حرفشو ادامه نداد.

می دونست که تهیونگ منظورش رو فهمیده..

تهیونگ: سونبه واقعا به این شغل نیاز دارم.... تدریس خصوصی خیلی بهتر از‌ کار توی سوپر مارکت و پمپ بنزینه.

پسر بزرگتر هومی کشید.

تهیونگ‌ هم راست می گفت.

اون شغل های پاره وقت واقعا امنیت نداشتند.

سونبه: آدرس رو برات میفرستم.... باید سه روز در هفته سه ساعت به یه بچه پولدار ریاضی و هندسه درس بدی و کمکش کنی برای امتحاناتش آماده بشه خانواده ی ثروتمندی داره.... مطمئن باش اگه پسرشون نتیجه بگیره حقوقت رو زیاد میکنن خواستن که از هفته ی دیگه دو شنبه شروع کنی... در ضمن باید هر جلسه رو تا ساعت هفت تموم کرده باشی و شام رو با پسرشون بخوری... مشکلی که نداری؟

تهیونگ: نه سونبه خوبه.... دیگه لازم نیست شام هم نودل بخورم.
و لبخند زد.

تو همه ی این اتفاق های بد بالاخره یه اتفاق خوب رخ داده بود.
دیدگاه ها (۱)

black flower(p,71)

black flower(p,72)

black flower(p,69)

black flower(p,68)

black flower(p,284)

black flower(p,286)

black flower(p,267)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط