(پایان ما)
«p21»
_اره...داشتم به این فکر میکردم که باهم دوست باشیم.
+منظورت دوست سادس دیگه؟
_در ادامه شایدم اون یکی!
یه پوزخند ریزی میزنم.
+باشه قبوله دوستیم.
میگذره و میگذره.
_بچه ها تا یک ساعت دیگه میرسیم...ولی الاناس که برسیم به قسمت قشنگه جاده!
جلوتر از یه تونل تاریک رد میشیم و اونورش ...مثل بهشته.
بارون نم نم میباره ، پر از درخت و گل ، یه نسیم آروم ندا کنان از پنجره به داخل میاد و موهامو نوازش میکنه.
+اوه چقدر سرده!
یهو مایک هودیش رو در میاره و میزاره رو پام.
_بپوشش.سرما میخوری.
و بعد دستش رو میندازه دور گردنم.
میخوام ازش فاصله بگیرم ولی...نمیتونم.
+مرسی.
یه لبخند کوچیک میزنه و چیزی نمیگه.
هودی رو میپوشم ، واقعاً گرمه و توش ابریشمیه.
سرمو آروم میزارم رو شونه هاشو میخوابم.
آروم با اون دستای بزرگش سرمو نوازش میکنه.
یه صدایی حس میکنم.
_ای کاش به عنوان یه دوست پسر موهاتو نوازش کنم نه یه دوست.
شوک میشم.خدایا.
اون فکر میکنه من خوابم برده...
با اون یکی دستش دستمو میگیره.
دیگه دست خودم نیست و خوابم میبره.
...
_اره...داشتم به این فکر میکردم که باهم دوست باشیم.
+منظورت دوست سادس دیگه؟
_در ادامه شایدم اون یکی!
یه پوزخند ریزی میزنم.
+باشه قبوله دوستیم.
میگذره و میگذره.
_بچه ها تا یک ساعت دیگه میرسیم...ولی الاناس که برسیم به قسمت قشنگه جاده!
جلوتر از یه تونل تاریک رد میشیم و اونورش ...مثل بهشته.
بارون نم نم میباره ، پر از درخت و گل ، یه نسیم آروم ندا کنان از پنجره به داخل میاد و موهامو نوازش میکنه.
+اوه چقدر سرده!
یهو مایک هودیش رو در میاره و میزاره رو پام.
_بپوشش.سرما میخوری.
و بعد دستش رو میندازه دور گردنم.
میخوام ازش فاصله بگیرم ولی...نمیتونم.
+مرسی.
یه لبخند کوچیک میزنه و چیزی نمیگه.
هودی رو میپوشم ، واقعاً گرمه و توش ابریشمیه.
سرمو آروم میزارم رو شونه هاشو میخوابم.
آروم با اون دستای بزرگش سرمو نوازش میکنه.
یه صدایی حس میکنم.
_ای کاش به عنوان یه دوست پسر موهاتو نوازش کنم نه یه دوست.
شوک میشم.خدایا.
اون فکر میکنه من خوابم برده...
با اون یکی دستش دستمو میگیره.
دیگه دست خودم نیست و خوابم میبره.
...
۱.۰k
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.