من فکر میکنم قدیما وقتی میخواستن خونه بسازن

من فکر میکنم قدیما وقتی میخواستن خونه بسازن؛
اول یه جایی برای حوض در نظر میگرفتن بعد دورِش یه محوطه بازِ چهارگوش که بشه یه گوشش تخت گذاشت، گوشه دیگش یه بندرخت آویزن کرد، یه طرفش جای جست و خیز بچه ها.....😉
خلاصه یه دنیا بود و یه حوضُ حیاطِ دورش....
دیدگاه ها (۳)

میدانم‌ #تُ یک ممنوعه ای!یک "نباید"...اما نمیدانم این را به ...

‍ با نگاهت لشکر تاتار می ریزد به همکیش و ماتم میکنی افکار می...

یادمه خیلی کوچیک که بودم بزرگترا به عنوان تعارف به هم میگفتن...

### فصل اول | پارت هشتم رمان فرزند آتش باران مثل تیرهای نق...

### فصل دوم | پارت هشتم نویسنده: Ghazal ات دیگه نمی‌فهمید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط