به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد

ً.ً‍‍‍‌‌‌‌‍ـ ...
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
به جویبار که در من جاری بود
به ابرها که فکرهای طویلم بودند
به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من ...
از فصل های خشک گذر می کردند
به دسته های کلاغان
که عطر مزرعه های شبانه را
برای من به هدیه می آورند
به مادرم که در آینه زندگی می کرد
و شکل پیری من بود
و به زمین ، که شهوت تکرار من ، درون ملتهبش را
از تخمه های سبز می انباشت ... سلامی ، دوباره خواهم داد
می آیم ، می آیم ، می آیم
با گیسویم : ادامه بوهای زیر خاک
با چشم هایم : تجربه های غلیظ تاریکی
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آنسوی دیوار
می آیم ، می آیم ، می آیم
و آستانه پر از عشق میشود
و من در آستانه به آنها که دوست میدارند
و دختری که هنوز آنجا ،
در آستانه پر عشق ایستاده ، سلامی دوباره خواهم داد ...
- فروغ فرخزاد -
دیدگاه ها (۱)

سه شنبه وسطِ هفته ایستاده است وتنهایی ازش می بارد نه پای رفت...

در پانزده سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند، و گاه...

گمان می کنم هر آدمی باید پشت پنجره ی اتاقش، یک گلدان گل شمعد...

عادل دانتیسم(نویسنده):👒 جمعه‌ها را باید قاب گرفت!درست مثل هم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط