کسره...
کسره...
تو یک جا گم شده ای
من همه جا را باید بگردم
***
پلک بر پلک می گذاری
به خود می گویی اندوه نیز مضحک است
زیرا تمام می شود
پلک بر پلک می فشاری و می دانی
آنچه تمام می شود تویی نه اندوه
***
قصدت اگر دریا باشد
به کویر باشی حتی اگر
ساحل از نوک کفشت آغاز می شود
***
تو گفتی باش
من پدید آمدم
من عمری است می گویم باش
اما هر لحظه تنها تر می شوم
***
باد عطر گل آورد
آهو از بوی پلنگ غافل شد
باد بوی خون برد
برگرفته از مجموعه شعر «کسره» اثر علیرضا روشن (نشر نیماژ)
تو یک جا گم شده ای
من همه جا را باید بگردم
***
پلک بر پلک می گذاری
به خود می گویی اندوه نیز مضحک است
زیرا تمام می شود
پلک بر پلک می فشاری و می دانی
آنچه تمام می شود تویی نه اندوه
***
قصدت اگر دریا باشد
به کویر باشی حتی اگر
ساحل از نوک کفشت آغاز می شود
***
تو گفتی باش
من پدید آمدم
من عمری است می گویم باش
اما هر لحظه تنها تر می شوم
***
باد عطر گل آورد
آهو از بوی پلنگ غافل شد
باد بوی خون برد
برگرفته از مجموعه شعر «کسره» اثر علیرضا روشن (نشر نیماژ)
۵۰۰
۱۱ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.