ملاقات با او

ملاقات با او


ویو ات
مصاحبه تموم شد و برگشتم خونه لباسامو دراوردمو و یه روتین پوستی ساده انجام دادم .
واقعا حوصله ی درست کردن غذا رو نداشتم بخاطر همینم از یخچال یه دوکبوکی و یه نودل پنیری برداشتم
داشتم غذا رو اماده میکردن که گوشیم زنگ خورد ... مینا بود

مینا: الو سلام بیشعور
ات: هوی وحشی چته فحش میدی
مینا: عوضی ۶ ساعته ندیدمت

ات: داداش یه جور رفتار میکنی انگار ۶ ساله ندیدیم
مینا : خب حالا
ات: کاری داشتی ؟
مینا: ها... اره ..اره ... ببین من میخوام برم کره برای تبلیغات ( بچه ها مینا یه جورایی مدیر برنامه ی اتس ) بهم زنگ زدن که هم من و هم تو باید به عنوان مدل بریم
ات: داش تازه شو ام تموم شده روزی ۲۴ ساعت من برا اون شو ۲۸ ساعت کار میکردم .. الان می خوام استراحت کنم
مینا: من کم زحمت نکشیدم برای این شو ولی باید بریم تبلیغ تو رو تمام صفحه نمایش ها و اینا پخش میشه ... بعدشم مگه نمیخواستی برای دخترای ایرانی الگو باشی الان هم فرصت خوبیه
ات: هوف... باشه ... حالا پرواز کی هست

مینا :فردا ساعت ۱۲
ات :چی !؟

مینا: همین که شنیدی وسایلتو هم از الان اماده کن

ات: ای خدا ... باشه

مینا: خدا حافظ

ات: خداحافظ

غذا که اماده شد خوردم و رفتم تا ساکمو بچینم

ویو اعضا

جین: باورتون میشد ات اینهمه زبون بلد باشه ؟

هوسوک باورتون میشد ات انقد صداش خوب باشه ؟

کوک: باورتون میشد ات انقد موفق باشه `؟

نامی: باورتون میشه ات انقد هنرمند باشه ؟

یونگی : باورتون میشه خواب انقد خوب باشه ؟

اعضا به جز یونگی : اه 🤨

یونگی: باشه ... باشه ..غلط کردم 😒

ته: کاشکی ات عضو هشتم بودا

نامی: تو هم بدجور عاشق شده

ته: چی من ..چه 😅 اصلا کی گفته من ات دوس دارم .... وایسا ببینم تو از کجا میدوگی من ات رو دوست دارم 🤔🧐

نامی: خب ... چیزه ...😅

ته: چیزه ؟

نامی: چیزه ... کوک بهم گفت ( خیلی تند و یهویی گفت)

ویو ادمین

کوک مثل چی داشت فرار میکرد و ته هم مثل چی داشت ازش فرار میکرد

کوک: غلط کردم

ته: وایسا گیرت بیارم

کوک: به خدا دیگه تکرار نمیشه


ته: اگه تکرار بشه ها همین ملاقه هست که دست جینه .. خب میکنمش تو .... همونجایی که خودت میدونی

کوک: هوف ... باشه

ته: خب بچه ها ترو خدا بگید چطوری بهش اعتراف کنم

هوسوک: خب میتونی سر قرار دعوتش کنی

ته: نه

نامی: میتونی براش یه نامه ی رمانتیک بنویسی و بفرستی

ته: نه

یونگی : میتونی براش سوجو بگیری و وقتی مست کردید بهش اعتراف کنی

ته: نهههه


کوک : خب چند وقت دیگه یه پارتی توی کلاب همه ی بچه ها هم میرن میتونی اونو از طرف کل ماها دعوت کنی به کلاب

ته: خب خوبه ها ولی اخه که بخاطر یه دعوت از ایتالیا میاد کره جنوبی

کوک: هوم ... راست میگی

ادامه دارد

دستم شکستا حمایت کنی

بای🎀🦋
دیدگاه ها (۴)

بچه ها برای پارت جدیدی که از فیک ملاقات با او اپلود : بچه من...

بهمن پخت و پز میکند

اشکالی نداره🖤

اقا بچه ها من تصمیم گرفتم تا خوابایی رو که میبینم فیکشون کنم...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟑ات: «خب خب خب… حالا که اوضاع...

*وقتی می‌رید برای تولد دوست اونا لباس بخرید و ات هم یه لباس ...

𝐀 𝐒𝐭𝐫𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫 𝐂𝐚𝐥𝐥𝐞𝐝 𝐚 𝐅𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝𝐏𝐚𝐫𝐭𝟐𝟕کوک: «خب… حالا نوبت منه. ات،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط