داستانهایکوتاهترسناک

#داستان_های_کوتاه_ترسناک •| 👻💀🎃 |•

وقتی داشتم از مدرسه برمیگشتم تو فکر این بودم وقتی رسیدم خونه به مامانم سلام کنم یا نه اخه باهاش قهر بودم...


خونه که رسیدم مامانمو دیدم که پشتش به منه و منم کاری بهش نداشتم...


کیفمو که انداختم رو تختم رفتم باهاش حرف بزنم که تلفن خونمون زنگ خورد برداشتم مامانم پشت تلفن گفت: عزیزم که از صبح که رفتی مدرسه ماهم رفتیم بیرون شاید دو ساعت دیگه بیایم...

#savi 😻💜🌈👽
دیدگاه ها (۳۲)

حقایق روانشناسی•~•💬💛~ ~ ~ ★★★ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ •ع...

#حقیقت-تلخچند حقیقت تلخ🥺💔 - - - - - - - - - - - - - - - - - ...

فکت هاۍ کیوت راجب گربه ها^^🐈🌻_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_...

شماهم؟!🐳🌪 ㊙ ------------------------------------------------...

عضو هشتم پارت۴ویو شوگا وقتی که به در خونه رسیدم می خواستم ا...

《مدرسه رویایی》

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط