در شبی مهتاب زلفش دل ز دستانم ربود

💔 💔 💔

در شَبی مَهتاب زلفش،،، دِل زِ دَستانَم رُبود
گوئیا زآن پس، درون سینه یِ من دِل نَبود

گَشت نازِل ابرِ عشقی،، برسَرَم در حَّد مَرگ
باد وبورانِ ملالَت بَر سَرم آمد فُرود

عشق شُد دریا و مَن هم مَردِ کِشتیبان شُدم
سیلیِ اَمواج قلبَم را پشیمان می نِمود

در رَهَش دادم تمام عشق هایِ سینه را
لیک او مهرِ دلش را از غزل هایَم زُدود

قلبِ من اِنگار از راه خطا مَقصود کَرد
راه من این بار هَم ،،از جاده ای بیراهِه بود

در میانِ شُعله هایِ آتَشَش،، عشقَم نَماند
جُز کَمی خاکستَر و ته مانده هایِ آهُ و دود
دیدگاه ها (۳)

حس و حالم شبیهِ تهران استبا هوایی به عشق، آلودهحل بحران نمی ...

از باد شنیدم خبر روسری ات را انداختی از سر ، چه کنم دلبر...

بُغض ِسنگین ِگلویم را نمی فهمد کسیتلخی ِسِرّ ِمَگویم را ...

به دنبال کسی در این خیابانها نمی گردمفقط این قدر می دانم که ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط