رمان کوتاه...
رمان کوتاه...
_پس از حرفت مطمئنی دیگ اره؟
+معلومه هیچ وقت انقد مطمئن نبودم توی زندگیم
_پس عواقبش پای خودت چونکه بیبی من بودن دردسر داره قبول میکنی؟
+ا..اره
*پسرک دستشو برد پشت گردن دخترک و لباشو گذاشت روی لبای معشوقه اش و دوتایی بوسه ی عاشقانه ای رو شروع کردن... بعد از تنگی نفس از هم جدا شدن دوباره خواستن همو ببوسن ک صدای در اونا رو متوقف کرد
_شت یادم نبود توی شرکتیم
+از بس ک هولی جنابعالی(خنده)برو باز کن درو
_اوم باشه راستی
*پسرک بوسه ی سطحی به لبای دخترکش زد
+میمیرم برات جئون جانگ کوک
*پسرک چند قدمی به دختر نزدیک شد و در گوشش زمزمه کرد
_ولی من واسه تو آدم میکشم
*و این گونه آغاز شد زندگی عاشقانه این دو...♡)
🤍✨️
_پس از حرفت مطمئنی دیگ اره؟
+معلومه هیچ وقت انقد مطمئن نبودم توی زندگیم
_پس عواقبش پای خودت چونکه بیبی من بودن دردسر داره قبول میکنی؟
+ا..اره
*پسرک دستشو برد پشت گردن دخترک و لباشو گذاشت روی لبای معشوقه اش و دوتایی بوسه ی عاشقانه ای رو شروع کردن... بعد از تنگی نفس از هم جدا شدن دوباره خواستن همو ببوسن ک صدای در اونا رو متوقف کرد
_شت یادم نبود توی شرکتیم
+از بس ک هولی جنابعالی(خنده)برو باز کن درو
_اوم باشه راستی
*پسرک بوسه ی سطحی به لبای دخترکش زد
+میمیرم برات جئون جانگ کوک
*پسرک چند قدمی به دختر نزدیک شد و در گوشش زمزمه کرد
_ولی من واسه تو آدم میکشم
*و این گونه آغاز شد زندگی عاشقانه این دو...♡)
🤍✨️
۲۴.۰k
۳۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.