part

#part_148
#طاها
تو ماشین کسی حرف نمیزد
شکیب و فریال که از همونجا رفتن
بقیم باهم بودیم
طاها-مبین نظرت چیه منو تو بریم خونه من دخترام باهم باشن؟
مبین-نه داداش من میرم خونه خودمون پیش مامانم جام امن تره
نازی-نخیر من باهات کار دارم امشب میای پیش من
طاها-رها برسونمت خونتون؟
رها-نه عشقم قرار شد امشب من بیام پیش تو دیگه
طاها-اها اره
مبین-فاتحتو بخون
طاها-خوندم از قبل
مبین-عاقا اصلا به من چه اون دختره خودش اومد سمتم من که نرفتم
طاها-دقیقا
رها-هر خری اومد سمتتون باید با نیش باز نگاش کنید
مبین-همکلاسیم بود
طاها-دوست خانوادگی بود
رها-نازی_بیخوووود
طاها-نچ راه برگشتی نیست فاتحه رو باید خوند
مبین_همون
رسیدیم جلوی در خونه نازی اینا
مبین-داداش اگه ندیدمت حلال کن
طاها-توهم همینطور....زنده موندی یه زنگ بزن
مبین-باش...خدافظ
از بچه ها خدافظی کردم و روندم سمت خونه
توی راه رها حرفی نزد
حتی وقتی نازی و مبین رفتن پیاده نشد بیاد جلو
همون پشت نشست
وقتی رسیدیم قبل این که ماشین ببرم تو پارکینگ پیاده شد و رفت بالا
منم بعد پارک کردن ماشین
فاتحمو خوندم و رفتم بالا
#شکلات_تلخ
دیدگاه ها (۱)

#paer_149#رهادرو بستم و لباسامو همونجا جلو در کندمرفتم تو آش...

#part_150#طاهاداشتم میمردم از استرس نمیدونستم رها چش شده نبا...

#part_147#رهارفتم سمت طاها و اون دختره جلف آخ آقا طاها فاتحت...

#part_146#فریالنازی با قیافه توهم رفته و اخمو اومد پیشمون ره...

𝚙𝚊𝚛𝚛11سوهو.. عذر میخوام ات منو ببخش واستا تو الان داری داداش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط