paer 149
#paer_149
#رها
درو بستم و لباسامو همونجا جلو در کندم
رفتم تو آشپزخونه به لیوان آب از شیر پر کردم
و به نفس سر کشیدم
حالم واقعا بد بود
همونجا لیز خوردم و نشستم رو زمین
من که زیاد نخوردم چرا اینطور شدم
صدا باز و بسته شدن در اومد
طاها بود
وقتی دید نیستم صدام میزد
نمیتونستم حرف بزنم
بزور کل انرژیمو جمع کردم و صداش زدم
رها-طاها من اینجام
اومد تو آشپزخونه تا منو دید دویید سمتم
طاها-دورت بگردم خوبی؟ چیشده؟
رها-پن...پنجر...ههه باز...کن...گرمه
طاها-باشه باشه
رفت و پنجره رو باز کرد
طاها-میخوای ببرمت تو اتاق؟
رها-نه اونجا گرمه
طاها-شوفاژ خاموش میکنم پنجره رو هم باز میکنم پاشو بریم
خواست بغلم کنه که نزاشتم
دستمو گرفت و بلندم کرد
کشون کشون باهاش میرفتم
که یهو حس کردم هرچی تو معدمه داری میاد بیرون
دوییدم سمت دستشویی و هرچی تو معدم بود خالی کردم
#شکلات_تلخ
#رها
درو بستم و لباسامو همونجا جلو در کندم
رفتم تو آشپزخونه به لیوان آب از شیر پر کردم
و به نفس سر کشیدم
حالم واقعا بد بود
همونجا لیز خوردم و نشستم رو زمین
من که زیاد نخوردم چرا اینطور شدم
صدا باز و بسته شدن در اومد
طاها بود
وقتی دید نیستم صدام میزد
نمیتونستم حرف بزنم
بزور کل انرژیمو جمع کردم و صداش زدم
رها-طاها من اینجام
اومد تو آشپزخونه تا منو دید دویید سمتم
طاها-دورت بگردم خوبی؟ چیشده؟
رها-پن...پنجر...ههه باز...کن...گرمه
طاها-باشه باشه
رفت و پنجره رو باز کرد
طاها-میخوای ببرمت تو اتاق؟
رها-نه اونجا گرمه
طاها-شوفاژ خاموش میکنم پنجره رو هم باز میکنم پاشو بریم
خواست بغلم کنه که نزاشتم
دستمو گرفت و بلندم کرد
کشون کشون باهاش میرفتم
که یهو حس کردم هرچی تو معدمه داری میاد بیرون
دوییدم سمت دستشویی و هرچی تو معدم بود خالی کردم
#شکلات_تلخ
۲۹.۲k
۱۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.