نام من عشق است و غوغا کرده ام

نام من عشق است و غوغا کرده ام
پیش از این صد فتنه بر پا کرده ام

نیمه شب ها مثلِ ماهِ نقره ای
جلوه در اینجا و آنجا کرده ام

هم درونِ کعبه جا انداختم
هم سر از میخانه پیدا کرده ام

مثل ایمان و غم و ترس و امید
خویش را در سینه ها جا کرده ام

من به اسمِ عشق بازی بارها
اشک در هر دیده دریا کرده ام

شعله افروز و حسود و حیله گر
با چنین وصفی خطا نا کرده ام

در خورِ نامم تقلا کرده ام !!
نام من عشق است و غوغا کرده ام
دیدگاه ها (۳)

زندگی گاهی قفس گاهی قناری میشود...سهم ماهیها زمانی ؛ بیقراری...

نامه ای در جیبمو گُلی در مشتمغصه ای دارم با نی لبکیسر کوهی گ...

خوش به حال من ودریا و غروب و خورشید و چه بی ذوق جهانی که ...

‌ ای دیر بدست آمده بس زود برفتیآتش زدی اندر منو چون دود برفت...

چو خود را ز نیکان شمردی بد/نمی گنجد اندر خدایی خودی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط