♡pt: ♡¹⁶
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یونجون ویو:
که اینطور حاملس هه تهیونگ خان خیلی کارت رو تمیز و بی سرو صدا انجام میدی
ولی امشب پدر بودن رو ازت میگیرم
ویو شب:
«روی تخت»
تهیونگ: پهلوان باباییییی
ا/ت: اخ تهیونگ خیلی تشنمه
تهیونگ: اب باشه بذار ببینم
«پارچ آب خالی بود»
تهیونگ: عه اینجا آب نیست میرم میارم از یخچال میام
ا/ت: باشه عشقم
تهیونگ:«مک عمیقی به لب ا/ت زد» هههه
«تهیونگ رفت تا آب بیاره»
ا/ت ویو:
داشتم همینطور با انگشتام ور میرفت که صدایی از پشت پوته های پایین پنجره شندیم کنجکاو شدم که ببینم چی بوده رفتم جلوی پنجره که قیافه کسی که نباید میدیدم رو دیدم این همون پسرس
تا اومدم پنجره رو ببندم دستش رو روبه پنجره فشار داد که پنجره باز شد منم چند قدم فاصله گرفتم
داشت میومد تو
شوگا ویو:
داشتم تو حیاط قدم میزدم که دلم واسه کوچولو تنگ شد ههه نگاهی روبه پنجره ا/ت انداختم که دیدم اون عوضییی داره میره تو سری خفاش شدم و با سرعت زیاد به سمت پنجره رفتم با خابوندن یه مشت تو دهنش جیغ ا/ت بلند شد که در اتاق باز شد
تهیونگ: چخبره
ا/ت:«شوکه بود همینطور که اشک از گونه هاش سر میخورد» م... میخواست... ب... بچمو بکشه
تهیونگ: چییییی عوضییی میکشمتتتت«داد»
«خیمه زد روی یونجون و با مشت توی صورتش میکوبید که یونجون جاشو با تهیونگ عوض کرد و با پنجه های گرگیش چنگی تو سینه ی تهیونگ زد»
ا/ت:«جیغ» ت... تهیونگ هق
شوگا: عوضی «یقه یونجونو گرفت و با دندون گردنش رو کند که بی هوش شد»
ا/ت ویو:
با دستای لرزون سمت تهیونگ رفتم داشت میخندید و با حرص ناله میکرد
ا/ت: هق هق تهیونگ خو... خوبی هق
تهیونگ: زندگیم نفسم عمرم گریه نکن چیزیم نیست
«کسی وارد اتاق شد»
جونگکوک: تهیونگگگگگ«داد» ا/ت نبین نبین
«دستاش رو روی صورت ا/ت گذاشت و توی بغلش فشردش «دستای ا/ت همه خونی بود»
نامجون: دکتر دکتر
دکتر: اومدم آقای تهیونگ نفس بکشید
«تهیونگ با اون درد بازم به سمت ا/ت رفت»
تهیونگ: ع... عشقم
«ا/ت از بغل جونگکوک جدا شد و خودش رو توی بغل تهیونگ جا داد خونی که از تهیونگ میرفت روی لباس های ا/ت میریخت ا/ت از شدت شوک بی هوش شد»
دکتر: باید درمانتون کنم
تهیونگ: نیازی نیست همه برن بیرون
نامجون: اما...
تهیونگ: نشنیدین«کمی بلند»
«پسرا رفتن بیرون»
نویسنده: اگه گریه کردی بگوهع خودم که گریم گرفت
«پایان»«برای پارت های بیشتر حمایت فراموش نشه»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یونجون ویو:
که اینطور حاملس هه تهیونگ خان خیلی کارت رو تمیز و بی سرو صدا انجام میدی
ولی امشب پدر بودن رو ازت میگیرم
ویو شب:
«روی تخت»
تهیونگ: پهلوان باباییییی
ا/ت: اخ تهیونگ خیلی تشنمه
تهیونگ: اب باشه بذار ببینم
«پارچ آب خالی بود»
تهیونگ: عه اینجا آب نیست میرم میارم از یخچال میام
ا/ت: باشه عشقم
تهیونگ:«مک عمیقی به لب ا/ت زد» هههه
«تهیونگ رفت تا آب بیاره»
ا/ت ویو:
داشتم همینطور با انگشتام ور میرفت که صدایی از پشت پوته های پایین پنجره شندیم کنجکاو شدم که ببینم چی بوده رفتم جلوی پنجره که قیافه کسی که نباید میدیدم رو دیدم این همون پسرس
تا اومدم پنجره رو ببندم دستش رو روبه پنجره فشار داد که پنجره باز شد منم چند قدم فاصله گرفتم
داشت میومد تو
شوگا ویو:
داشتم تو حیاط قدم میزدم که دلم واسه کوچولو تنگ شد ههه نگاهی روبه پنجره ا/ت انداختم که دیدم اون عوضییی داره میره تو سری خفاش شدم و با سرعت زیاد به سمت پنجره رفتم با خابوندن یه مشت تو دهنش جیغ ا/ت بلند شد که در اتاق باز شد
تهیونگ: چخبره
ا/ت:«شوکه بود همینطور که اشک از گونه هاش سر میخورد» م... میخواست... ب... بچمو بکشه
تهیونگ: چییییی عوضییی میکشمتتتت«داد»
«خیمه زد روی یونجون و با مشت توی صورتش میکوبید که یونجون جاشو با تهیونگ عوض کرد و با پنجه های گرگیش چنگی تو سینه ی تهیونگ زد»
ا/ت:«جیغ» ت... تهیونگ هق
شوگا: عوضی «یقه یونجونو گرفت و با دندون گردنش رو کند که بی هوش شد»
ا/ت ویو:
با دستای لرزون سمت تهیونگ رفتم داشت میخندید و با حرص ناله میکرد
ا/ت: هق هق تهیونگ خو... خوبی هق
تهیونگ: زندگیم نفسم عمرم گریه نکن چیزیم نیست
«کسی وارد اتاق شد»
جونگکوک: تهیونگگگگگ«داد» ا/ت نبین نبین
«دستاش رو روی صورت ا/ت گذاشت و توی بغلش فشردش «دستای ا/ت همه خونی بود»
نامجون: دکتر دکتر
دکتر: اومدم آقای تهیونگ نفس بکشید
«تهیونگ با اون درد بازم به سمت ا/ت رفت»
تهیونگ: ع... عشقم
«ا/ت از بغل جونگکوک جدا شد و خودش رو توی بغل تهیونگ جا داد خونی که از تهیونگ میرفت روی لباس های ا/ت میریخت ا/ت از شدت شوک بی هوش شد»
دکتر: باید درمانتون کنم
تهیونگ: نیازی نیست همه برن بیرون
نامجون: اما...
تهیونگ: نشنیدین«کمی بلند»
«پسرا رفتن بیرون»
نویسنده: اگه گریه کردی بگوهع خودم که گریم گرفت
«پایان»«برای پارت های بیشتر حمایت فراموش نشه»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۵۴.۵k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.