♡pt: ♡¹⁵
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تهیونگ ویو:
از اون روز یه یک ماهی میگذره هعییی چقدر گذشت
ا/ت: هههه اره بچها من اصلا اشتها ندارم
جیمین: بخور میخواد کوچولو بمونه
ا/ت: اخه احساس خوبی ندارم امروز
تهیونگ: چرا عشقم
ا/ت ویو:
جوابش رو نتونستم بدم چونکه احساس میکردم الان هرچی نخورده بودم و خورده بودم قرار از بیاد بیرون دستم رو جلوی دهنم گرفتم چونکه هنوز نیومده بود زیاد هق نزدم ولی میدونستم امروز باید بالا بیارم
رفتم تو دست شویی و با صدای اروم بالا میاوردم
جیمین: ا/ت خوبی نکنه قراره دایی شم
ا/ت ویو:
از این تعجب کردم دایی وایسا ببینم یک ماه پیش تو ماشین که اون مایه رو خوردم شت ولی خب روز خوبی بود اونا میخواستن تولدم رو جشن بگیریم
خلاصه امروز باید برم بیمارستان
از دست شویی اومدم بیرون و روی تخت نشستم پسرا دورم جمع شدن
ا/ت: چیزی نیست فکنم چیز چرتی خورده باشم
جین: اخه تو مگه اصلا غذا خوردی
شوگا: دیگه از این واضح تر قراره دایی شیم
ا/ت: از کجا میدونی اخهه
نامجون: بذار ببینم زنگ میزنم دکتر خصوصیم بیاد
ا/ت: ب... باش
«ویو دکتر»
دکتر: خب دخترم الان اینو بذار اگه دوتا خط در اومد مبارکه
ا/ت تو دلش: خدانکنه
ا/ت: خیلی ممنون میشم برید بیرون مثل پسرا
دکتر: بله دخترم خدا به خیر بگذرونه
ا/ت ویو:
دکتر رفت بیرون منم کارم رو انجام دادم و منتظر موندم که // در اومد
ا/ت: اههههه«جیغ»
«در با شتاب باز شد»
ا/ت: ت... تهیونگ
تهیونگ: چی شده!!
ا/ت: دو... دوتا خط در اومد
دکتر: مبارکه«دست زد»
تهیونگ: ا/ت ا/ت«ذوق»«محکم ا/ت رو بغل کرد»
تهیونگ: اخ عشقم زندگیم کل وجودم قراره یکی مثل تو داشته باشیم
ا/ت:«شوکه بود» ی. یکی مثل من
تهیونگ: عزیزم نگران نباش عشقم ما باهم به خوبی زندگی میکنیم و پسر کوچولومون هم اقایی میشه واسه خودش
ا/ت:«گریه» هق من به این زودی قراره مامان بشم
تهیونگ: ا/ت ا/ت قربونت بشم گریه نکن زرر داره
خوشگلم نفسم
ا/ت: بابای بچم
تهیونگ:«لبای ا/ت رو بوسید» قطعا منم همیشه هم بابای بچهات منم
ا/ت: جیمین
جیمین:«در حال رقصیدن» نانای نای دایی شدم دیش دیش
ا/ت: ههه جیمین بسه «خنده»
جیمین: تهیونگ دیدی بسوز چه دایی خوبی هستم
هوسوک: ههه من داییی خوبیم امید من هنوز کوچولوه
شوگا: باید مثل خودم مغرور باشه
جونگکوک: مامانی رو نزنی ها بابایی رو بزن
جین: فکنم قراره به دایش بره
نامجون: بچها بهتره بریم از اتاق بیرون الان ا/ت شوکه هست خدافظ کوچولو داییی
«پسرا رفتن و ا/ت روی تخت دراز کشید و به خواب رفت»
نویسنده: بچها فیک جدید تو ذهنم دارم قراره چی بشه حیح حیح
«پایان»«برای پارت های بیشتر حمایت فراموش نشه»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تهیونگ ویو:
از اون روز یه یک ماهی میگذره هعییی چقدر گذشت
ا/ت: هههه اره بچها من اصلا اشتها ندارم
جیمین: بخور میخواد کوچولو بمونه
ا/ت: اخه احساس خوبی ندارم امروز
تهیونگ: چرا عشقم
ا/ت ویو:
جوابش رو نتونستم بدم چونکه احساس میکردم الان هرچی نخورده بودم و خورده بودم قرار از بیاد بیرون دستم رو جلوی دهنم گرفتم چونکه هنوز نیومده بود زیاد هق نزدم ولی میدونستم امروز باید بالا بیارم
رفتم تو دست شویی و با صدای اروم بالا میاوردم
جیمین: ا/ت خوبی نکنه قراره دایی شم
ا/ت ویو:
از این تعجب کردم دایی وایسا ببینم یک ماه پیش تو ماشین که اون مایه رو خوردم شت ولی خب روز خوبی بود اونا میخواستن تولدم رو جشن بگیریم
خلاصه امروز باید برم بیمارستان
از دست شویی اومدم بیرون و روی تخت نشستم پسرا دورم جمع شدن
ا/ت: چیزی نیست فکنم چیز چرتی خورده باشم
جین: اخه تو مگه اصلا غذا خوردی
شوگا: دیگه از این واضح تر قراره دایی شیم
ا/ت: از کجا میدونی اخهه
نامجون: بذار ببینم زنگ میزنم دکتر خصوصیم بیاد
ا/ت: ب... باش
«ویو دکتر»
دکتر: خب دخترم الان اینو بذار اگه دوتا خط در اومد مبارکه
ا/ت تو دلش: خدانکنه
ا/ت: خیلی ممنون میشم برید بیرون مثل پسرا
دکتر: بله دخترم خدا به خیر بگذرونه
ا/ت ویو:
دکتر رفت بیرون منم کارم رو انجام دادم و منتظر موندم که // در اومد
ا/ت: اههههه«جیغ»
«در با شتاب باز شد»
ا/ت: ت... تهیونگ
تهیونگ: چی شده!!
ا/ت: دو... دوتا خط در اومد
دکتر: مبارکه«دست زد»
تهیونگ: ا/ت ا/ت«ذوق»«محکم ا/ت رو بغل کرد»
تهیونگ: اخ عشقم زندگیم کل وجودم قراره یکی مثل تو داشته باشیم
ا/ت:«شوکه بود» ی. یکی مثل من
تهیونگ: عزیزم نگران نباش عشقم ما باهم به خوبی زندگی میکنیم و پسر کوچولومون هم اقایی میشه واسه خودش
ا/ت:«گریه» هق من به این زودی قراره مامان بشم
تهیونگ: ا/ت ا/ت قربونت بشم گریه نکن زرر داره
خوشگلم نفسم
ا/ت: بابای بچم
تهیونگ:«لبای ا/ت رو بوسید» قطعا منم همیشه هم بابای بچهات منم
ا/ت: جیمین
جیمین:«در حال رقصیدن» نانای نای دایی شدم دیش دیش
ا/ت: ههه جیمین بسه «خنده»
جیمین: تهیونگ دیدی بسوز چه دایی خوبی هستم
هوسوک: ههه من داییی خوبیم امید من هنوز کوچولوه
شوگا: باید مثل خودم مغرور باشه
جونگکوک: مامانی رو نزنی ها بابایی رو بزن
جین: فکنم قراره به دایش بره
نامجون: بچها بهتره بریم از اتاق بیرون الان ا/ت شوکه هست خدافظ کوچولو داییی
«پسرا رفتن و ا/ت روی تخت دراز کشید و به خواب رفت»
نویسنده: بچها فیک جدید تو ذهنم دارم قراره چی بشه حیح حیح
«پایان»«برای پارت های بیشتر حمایت فراموش نشه»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۸۰.۲k
۱۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.