آیا خوبی دیگران را جبران می کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟
آیا خوبی دیگران را جبران می کنیم؟؟؟؟؟؟؟؟
روزی امام حسن مجتبی و برادرش حسین علیهمالسلام به همراهی شوهر خواهرشان - عبداللّه بن جعفر - به قصد مکّه و انجام مراسم حجّ از شهر مدینه خارج شدند.
در مسیر راه آذوقه خوراکی آن ها پایان یافت و آنان تشنه و گرسنه گشتند؛
و همین طور به راه خویش ادامه دادند تا به سیاه چادری نزدیک شدند،
پیرزنی را در کنار آن مشاهده کردند،
به او گفتند:
ما تشنه ایم ، آیا نوشیدنی داری ؟
پیرزن عرضه داشت : بلی ،
بعد از آن هر سه نفر از مَرکب های خود پیاده شدند؛
و پیرزن بُزی را که جلوی سیاه چادر خود بسته بود، به میهمانان نشان داد و گفت :
خودتان شیر آن را بدوشید و استفاده نمائید.
میهمانان گفتند: آیا خوراکی داری که ما را از گرسنگی نجات دهی ؟
پاسخ داد:
من فقط همین حیوان را دارم ، یکی از خودتان آن را ذبح نماید و آماده کند تا برایتان کباب نمایم ؛ و آن را میل کنید. لذا یکی از آن سه نفر گوسفند را سر برید و پوست آن را کَنْدْ؛ و پس از آماده شدن تحویل پیرزن داد؛ و او هم آن را طبخ نمود و جلوی میهمانان عزیز نهاد؛ و آن ها تناول نمودند.
و هنگامی که خواستند خداحافظی نمایند و بروند گفتند:
ما از خانواده قریش هستیم ؛ و اکنون قصد مکّه داریم ، چنانچه از این مسیر بازگشتیم ، حتما جبران لطف تو را خواهیم کرد.
پس از رفتن میهمانان ناخوانده ، شوهر پیرزن آمد؛
و چون از جریان آگاه شد، همسر خود را مورد سرزنش و توبیخ قرار داد که چرا از کسانی که نمی شناختی ، پذیرائی کردی ؟!
و این جریان گذشت ، تا آن که سخت در مضیقه قرار گرفتند؛ و به شهر مدینه رفتند، پیرزن از کوچه بنی هاشم حرکت می کرد، امام حسن مجتبی علیه السلام جلوی خانه اش روی سکّوئی نشسته بود، پیرزن را شناخت .
حضرت مجتبی علیه السلام فورا غلام خود را به دنبال آن پیرزن فرستاد، وقتی پیرزن نزد حضرت آمد فرمود:
آیا مرا می شناسی ؟
عرضه داشت : خیر.
امام علیه السلام اظهار نمود:
من آن میهمان تو هستم که در فلان روز به همراه دو نفر دیگر بر تو وارد شدیم ؛ و تو به ما خدمت کردی و ما را از گرسنگی و تشنگی نجات دادی .
پیرزن عرضه داشت :
پدر و مادرم فدای تو باد! من به جهت خوشنودی خدا به شما خدمت کردم ؛ و انتظار چیزی نداشتم .
حضرت دستور داد تا تعدادی گوسفند و یک هزار دینار به پاس ایثار پیرزن تحویلش گردد و سپس او را به برادر خود - حسین علیه السلام - و شوهر خواهرش - عبداللّه - معرّفی نمود؛ و آن ها هم به همان مقدار به پیرزن کمک نمودند.(1)
1- بحار الا نوار: ج 43، ص 341، ح 15، و ص 348، اءعیان الشّیعة : ج 1، ص 565.
روزی امام حسن مجتبی و برادرش حسین علیهمالسلام به همراهی شوهر خواهرشان - عبداللّه بن جعفر - به قصد مکّه و انجام مراسم حجّ از شهر مدینه خارج شدند.
در مسیر راه آذوقه خوراکی آن ها پایان یافت و آنان تشنه و گرسنه گشتند؛
و همین طور به راه خویش ادامه دادند تا به سیاه چادری نزدیک شدند،
پیرزنی را در کنار آن مشاهده کردند،
به او گفتند:
ما تشنه ایم ، آیا نوشیدنی داری ؟
پیرزن عرضه داشت : بلی ،
بعد از آن هر سه نفر از مَرکب های خود پیاده شدند؛
و پیرزن بُزی را که جلوی سیاه چادر خود بسته بود، به میهمانان نشان داد و گفت :
خودتان شیر آن را بدوشید و استفاده نمائید.
میهمانان گفتند: آیا خوراکی داری که ما را از گرسنگی نجات دهی ؟
پاسخ داد:
من فقط همین حیوان را دارم ، یکی از خودتان آن را ذبح نماید و آماده کند تا برایتان کباب نمایم ؛ و آن را میل کنید. لذا یکی از آن سه نفر گوسفند را سر برید و پوست آن را کَنْدْ؛ و پس از آماده شدن تحویل پیرزن داد؛ و او هم آن را طبخ نمود و جلوی میهمانان عزیز نهاد؛ و آن ها تناول نمودند.
و هنگامی که خواستند خداحافظی نمایند و بروند گفتند:
ما از خانواده قریش هستیم ؛ و اکنون قصد مکّه داریم ، چنانچه از این مسیر بازگشتیم ، حتما جبران لطف تو را خواهیم کرد.
پس از رفتن میهمانان ناخوانده ، شوهر پیرزن آمد؛
و چون از جریان آگاه شد، همسر خود را مورد سرزنش و توبیخ قرار داد که چرا از کسانی که نمی شناختی ، پذیرائی کردی ؟!
و این جریان گذشت ، تا آن که سخت در مضیقه قرار گرفتند؛ و به شهر مدینه رفتند، پیرزن از کوچه بنی هاشم حرکت می کرد، امام حسن مجتبی علیه السلام جلوی خانه اش روی سکّوئی نشسته بود، پیرزن را شناخت .
حضرت مجتبی علیه السلام فورا غلام خود را به دنبال آن پیرزن فرستاد، وقتی پیرزن نزد حضرت آمد فرمود:
آیا مرا می شناسی ؟
عرضه داشت : خیر.
امام علیه السلام اظهار نمود:
من آن میهمان تو هستم که در فلان روز به همراه دو نفر دیگر بر تو وارد شدیم ؛ و تو به ما خدمت کردی و ما را از گرسنگی و تشنگی نجات دادی .
پیرزن عرضه داشت :
پدر و مادرم فدای تو باد! من به جهت خوشنودی خدا به شما خدمت کردم ؛ و انتظار چیزی نداشتم .
حضرت دستور داد تا تعدادی گوسفند و یک هزار دینار به پاس ایثار پیرزن تحویلش گردد و سپس او را به برادر خود - حسین علیه السلام - و شوهر خواهرش - عبداللّه - معرّفی نمود؛ و آن ها هم به همان مقدار به پیرزن کمک نمودند.(1)
1- بحار الا نوار: ج 43، ص 341، ح 15، و ص 348، اءعیان الشّیعة : ج 1، ص 565.
۲۴.۵k
۱۸ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.