پیرمردی تو حرم به جوانی گفت سواد ندارم برام زیارتنامه بخو

پیرمردی تو حرم به جوانی گفت سواد ندارم برام زیارتنامه بخوان...
جوان شروع کرد به خوانـدن،سـلام داد به معصومیـن تا امام عسکری(ع).

جوان پرسیـد:امام زمانـت را میشناسی؟
پیرمرد جواب داد:چرا نشناسم؟

گفت:پــس سلام کن.
مـرد دستش را روی سینـه اش گذاشت:
السلام علیک یـا حجة بن الحسـن العسکری

جوان لبخند زد:
«و علیک السلام و رحمـة الله و برکاتة»

مبادا امـام زمـان کنارمان باشد و او را نشناسیم..

*اللهم عجل لولیک الفرج*
دیدگاه ها (۶)

دختره با کلی آرایش برگشته میگه:واقعأ شما پسرا این دختر چادری...

میتوانی مانتوی سفید کوتاه نازک چسبان بپوشی تا گرمت نشودمیتوا...

یکــــــــــ لنگہ جورابـــــــــــــــدخترک به مغازه آمد. سل...

باید این جمعه بیاید ، بایدمن دگر خسته شدم از شاید ........ال...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط