یک لنگ جوراب

یکــــــــــ لنگہ جورابـــــــــــــــ

دخترک به مغازه آمد. سلام کرد و جلوتر رفت . قدش به ویترین مغازه نمیرسید . با نگاه معصومانه ای اجناس رو ور انداز میکرد نگاهش به نقطه ای متمرکز شد . چشمانش برق میزد سریع پولهایش را کیفش در آورد و اونهارو شمرد با خوشحالی گفت یک لنگه جوراب سفید برای پای راست لطفا ...
مغازه دار خنده ای کرد و گفت پس پای چپ چی?
دخترک یک قدم عقب تر رفت و خنده بر لبانش خشک شد سرش رو پایین انداخت و با ناراحتی گفت پدرم گفته پای چپم رو در شلمچه پیش خدا به امانت گذاشتم .....
دیگه هیچوقت پاش بر نمیگرده.



امروز یادی کنیم از پدرانی به وسعت آســمـــان ،
پدرانی که در راه وطن جانبازی کردند
پدری که دیروز پای خود را فدا کرد تا ما امروز روی پای خودمان باستیم .
پدری که سی سال است پا ندارد .


*یکــــــــــ لنگہ جورابـــــــــــــــ ....
برای پای راست لطفا.....*


ولادت حضرت علی (ع) و روز پدر رو به همه ی شما عزیزان تبریک میگم . همیشه زیر سایه مرتضی علی (ع)
پدران امروز ، زنده باشید از همیشه تا هنوز....
ان شاالله
دیدگاه ها (۵)

پیرمردی تو حرم به جوانی گفت سواد ندارم برام زیارتنامه بخوان....

دختره با کلی آرایش برگشته میگه:واقعأ شما پسرا این دختر چادری...

باید این جمعه بیاید ، بایدمن دگر خسته شدم از شاید ........ال...

دستور العملی جامع وقتی که بستر خواب را گسترده بودم, رسول خدا...

بَـرآیِ هَمیشِه، هَمیشِه و هَمیشِهتکپآرتی jkیه پآرتی سادهیه ...

yek tarafe part : ۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط