هفتمین عشق
هفتمین عشق
Part۳
تهیونگ:ات....خودتی
با حرفم سرشو برگردونید وا با نگاه سوالی نگاهم کرد
ات؟
فکر کنم اشتباه گرفتی آقا
تهیونگ: ات منو یادت نمیاد؟
منو با اون اسم مزخرف صدا نکن من اسمم کاترینه کاترین
تهیونگ:ات چرا اینجوری میکنی باز چه بازی راه انداختی؟
دیگه اعصابمو خراب کردی پسر جون
یه اشاره به سمت بادیگاردا کردم
از جلو چشمم خفش کنید
& چشم خانوم
تهیونگ:دست نزنید خودم میرم
جؤن:چی شده دخترم
تهیونگ: داشتم میرفتم که یه صدای آشنایی شنیدم
با بر گردوندن سرم پشمام ریخت
اون جؤنه؟
بابا اون پسره کیه؟
بهم می گفت ات واقعا خل بود
جؤنه: بهش توجه نکن دیوونست
تهیونگ: جؤن؟
ات رو چیکار کردی؟
جؤنه: ببخشید من شما رو نمیشناسم
بادیگاردا زودتر ببریدش
تهیونگ: بادیگاردا اومدم سمتم گرفتنم یه دل سیر کتم زدن بعد ولم کردن رفتن منم یه گوشه از بدن درد افتادم زمین بعد چند دقیقه خودمو رسوندم به ماشین و رفتم سمت عمارت
هانا تا منو با اون سرو وضع دید رنگ از صورتش پرید
هانا: تهیونگ(داد) چی شده
وای کی این بلا رو سرت اورده
تهیونگ: جؤن
کوک: اون عوضی رو خودم میکشم
تهیونگ: وایسا کوک....
کوک: چرا؟ چرا کارشو تموم نکنم تا یه نفس راحت بکشیم
تهیونگ: نمیتونی اینکارو بکنی
کوک: معلومه که میتونم
تهیونگ: نمیتونی چون ات دست اون عوضیه....
شرط 23 لایک
20 کامنت
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
Part۳
تهیونگ:ات....خودتی
با حرفم سرشو برگردونید وا با نگاه سوالی نگاهم کرد
ات؟
فکر کنم اشتباه گرفتی آقا
تهیونگ: ات منو یادت نمیاد؟
منو با اون اسم مزخرف صدا نکن من اسمم کاترینه کاترین
تهیونگ:ات چرا اینجوری میکنی باز چه بازی راه انداختی؟
دیگه اعصابمو خراب کردی پسر جون
یه اشاره به سمت بادیگاردا کردم
از جلو چشمم خفش کنید
& چشم خانوم
تهیونگ:دست نزنید خودم میرم
جؤن:چی شده دخترم
تهیونگ: داشتم میرفتم که یه صدای آشنایی شنیدم
با بر گردوندن سرم پشمام ریخت
اون جؤنه؟
بابا اون پسره کیه؟
بهم می گفت ات واقعا خل بود
جؤنه: بهش توجه نکن دیوونست
تهیونگ: جؤن؟
ات رو چیکار کردی؟
جؤنه: ببخشید من شما رو نمیشناسم
بادیگاردا زودتر ببریدش
تهیونگ: بادیگاردا اومدم سمتم گرفتنم یه دل سیر کتم زدن بعد ولم کردن رفتن منم یه گوشه از بدن درد افتادم زمین بعد چند دقیقه خودمو رسوندم به ماشین و رفتم سمت عمارت
هانا تا منو با اون سرو وضع دید رنگ از صورتش پرید
هانا: تهیونگ(داد) چی شده
وای کی این بلا رو سرت اورده
تهیونگ: جؤن
کوک: اون عوضی رو خودم میکشم
تهیونگ: وایسا کوک....
کوک: چرا؟ چرا کارشو تموم نکنم تا یه نفس راحت بکشیم
تهیونگ: نمیتونی اینکارو بکنی
کوک: معلومه که میتونم
تهیونگ: نمیتونی چون ات دست اون عوضیه....
شرط 23 لایک
20 کامنت
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
- ۶.۷k
- ۱۵ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط