نه دیده بودمت و نه در هوای بودنت عطرت را چشیده!
نه دیده بودمت و نه در هوای بودنت عطرت را چشیده!
من تو را هر بار درون قابی بر روی دیوار خانه مادربزرگ نظاره می کردم و تو هر بار لبخندی به لب داشتی که من دوستش داشتم.
اما امروز دلم برایت عجیب تنگ است آنقدر که دوست دارم برگردی ، باشی و ببینی که چطور تزویر جوان پرصلابت انقلابت را فرا گرفته است ، باشی و کاری کنی برای این فرزندت ، باشی و ببینی که نایبت چه خون دل ها می خورد و دم بر نمی آورد و تنها امیدش فردای سبز ظهور است.
نایبت الحق که پرصلابت است ، خدا برای ما و انقلابت نگهش دارد ، اما آتش می گیرم از اینکه صحبت هایش تنها نقشه ی راهی می شود بر روی کاغذ ها و انگار که وظیفه ی کاغذهاست که باید آستین ها را بالا بزنند و کاری کنند برای کشورشان ، برای امیدشان ، برای امید همه ی مستضعفان ، انگار نه انگار که ایران چشم امید همه ی مظلومان جهان است!!!
کاش نبینی که عده ای چه وقیحانه روزگار می گذرانند و چه وقیحانه تر خود را پیرو راه تو می دانند! کاش نبینی که چه به سر فرهنگ کشورمان آمده!
امروزه در سالگرد پروازت برای همه ی آرمان هایت جز ناله و شکایت به نبودنت کاری نمی کنم ، امروز را در سوگ می نشینم اما نه در سوگ شما در سوگ امیدهای رفته ، در حق کارهایی که نباید می شد و شد ، اشک های امروزم را نگه میدارم تا فردا توشه ی راهم شوند ، نگهشان می دارم تا یادم نرود چه می خواستی و چه شد ، کاش یادم باشد راه من از راه خیلی از به ظاهر خودی ها جداست !
کاش برگردی...
کاش برگردی و ببینی که اینجا همه شعار با تو بودن می دهند و هیچ کس جز عده ای معدود که از جایی معدود تغذیه می شوند تو را از اعماق قلبشان نمی خواهند!
کاش بودی...
اماما شنیده ام که در آن روزها در آن روزهای سخت جنگ ، عجیب شاگردانی داشتی که همه رستگار شدند ؛
اما جنگ فعلی جهاد اکبر است و آن جنگ عظیم جهاد اصغر!
اماما ما را نیز به شاگردیت بپذیر ، در جوار مولایمان حسین برای سربازان فعلی این جهاد نیز دست دعا بردار و بخواه که فرمانده ی ما بیش از این تنها نشود...
بخواه که ما در راهش بمانیم تا چون شاگردان پیشینت رستگار شویم ...
اماما بخواه از خدا که رقم بخورد ، زودتر ، روزگار سبز ظهور ...
من تو را هر بار درون قابی بر روی دیوار خانه مادربزرگ نظاره می کردم و تو هر بار لبخندی به لب داشتی که من دوستش داشتم.
اما امروز دلم برایت عجیب تنگ است آنقدر که دوست دارم برگردی ، باشی و ببینی که چطور تزویر جوان پرصلابت انقلابت را فرا گرفته است ، باشی و کاری کنی برای این فرزندت ، باشی و ببینی که نایبت چه خون دل ها می خورد و دم بر نمی آورد و تنها امیدش فردای سبز ظهور است.
نایبت الحق که پرصلابت است ، خدا برای ما و انقلابت نگهش دارد ، اما آتش می گیرم از اینکه صحبت هایش تنها نقشه ی راهی می شود بر روی کاغذ ها و انگار که وظیفه ی کاغذهاست که باید آستین ها را بالا بزنند و کاری کنند برای کشورشان ، برای امیدشان ، برای امید همه ی مستضعفان ، انگار نه انگار که ایران چشم امید همه ی مظلومان جهان است!!!
کاش نبینی که عده ای چه وقیحانه روزگار می گذرانند و چه وقیحانه تر خود را پیرو راه تو می دانند! کاش نبینی که چه به سر فرهنگ کشورمان آمده!
امروزه در سالگرد پروازت برای همه ی آرمان هایت جز ناله و شکایت به نبودنت کاری نمی کنم ، امروز را در سوگ می نشینم اما نه در سوگ شما در سوگ امیدهای رفته ، در حق کارهایی که نباید می شد و شد ، اشک های امروزم را نگه میدارم تا فردا توشه ی راهم شوند ، نگهشان می دارم تا یادم نرود چه می خواستی و چه شد ، کاش یادم باشد راه من از راه خیلی از به ظاهر خودی ها جداست !
کاش برگردی...
کاش برگردی و ببینی که اینجا همه شعار با تو بودن می دهند و هیچ کس جز عده ای معدود که از جایی معدود تغذیه می شوند تو را از اعماق قلبشان نمی خواهند!
کاش بودی...
اماما شنیده ام که در آن روزها در آن روزهای سخت جنگ ، عجیب شاگردانی داشتی که همه رستگار شدند ؛
اما جنگ فعلی جهاد اکبر است و آن جنگ عظیم جهاد اصغر!
اماما ما را نیز به شاگردیت بپذیر ، در جوار مولایمان حسین برای سربازان فعلی این جهاد نیز دست دعا بردار و بخواه که فرمانده ی ما بیش از این تنها نشود...
بخواه که ما در راهش بمانیم تا چون شاگردان پیشینت رستگار شویم ...
اماما بخواه از خدا که رقم بخورد ، زودتر ، روزگار سبز ظهور ...
۱.۷k
۲۶ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.