حکایت موش و صاحب خانه

حکایت موش و صاحب خانه

موشی در خانه ی صاحب مزرعه تله موش دید ؛ به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد؛
همه گفتند : تله موش مشکل توست به ما ربطی ندارد ؛
ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید ؛
از مرغ برایش سوپ درست کردند؛
گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند؛
گاو را برای مراسم ترحیم کشتند؛
و در این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه می کرد؛
و به مشکلی که به دیگران ربط نداشت فکر می کرد ... !!!

#کلیله_و_دمنه
دیدگاه ها (۱)

عالی...نابینائی در شب تاریک چراغی در دست و سبوئی بر دوش در ر...

انســانها زودپشیمان می شوندگاه ازگفته هایشـــانگاه ازنگفته ه...

چقدرر زیباست این دوبیت شعر ♥ ️♥ ️آهن و فولاد از یک کوره می آ...

کار ما دیوانگی در کوی توستعشق گر رویَت شود آن روی توستسر گذا...

موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش ديد. به مرغ و گوسفند و گاو خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط